متال، شوریده سری و مرگ خدایان (قسمت دوم)

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه در ۱۹:۰۵





   « متمدن واقعی بودن بدین معناست که بتوانیم بدون هرگونه اتکا و اتکال بر رؤیاهای کودکانه ای که آدمیان را تاکنون پشتگرم می داشته اند بر پای خود بیاستیم و شرافتمندانه زندگی کنیم. مدعی نیستم که چنین زندگی ای با شادمانی سرخوشانه ای توأم خواهد بود. اما معتقدم که می تواند زندگی ای باشد همراه با رضایتی بی دغدغه و تشویش، پذیرش تسلیم آمیز آن چه گریز ناپذیرست، در انتظار امور محال ننشستن، و شاکر دلخوشی های کوچک بودن »
والتر ترنس استیس، فیلسوف بریتانیایی (1967 –1886)


  شیطان گرایی هم کیش و آیین است و هم سبک زندگی. گونه ها و صورت های مختلفی دارد، با این حال همه ی آن ها در عین پراکندگی و تمایز می توانند شیطان گرایی خوانده شوند. بیشتر آیین ها و مذاهب جهان بر پایه ی  نظام باورهایشان بر خود نامی می نهند و این در مورد شیطان گرایی نیز صدق می کند. از جمله نحله های شناخته شده ی این آیین می توان به  شیطان گرایی سنتی (traditional Satanism)، شیطان گرایی معنوی ( spiritual Satanism)، شیطان گرایی منسوب به آنتوان لوی (LaVeyan Satanism) ، شیطان گرایی متمرد (Rebel Satanism) و شیطان گرایی مدرن (modern Satanism) اشاره کرد.  این به معنی محدود شدن یک Satanist به نحله ی خاصی از Satanism نیست  بلکه برخی شیطان گرایان ممکن است افکارشان آمیزه ای از همه ی این نحله ها باشد.


  اکثر شیطان گرایان دهه های اخیر به شیطان گرایی مدرن معتقدند. این نحله ی شیطان گرایی ، تک تک آدمیان را فرا می خواند تا هر کس خداوندگار و ولی ِ امر خود باشد ( با آموزه ی ابر انسان و مرگ خدا در نیچه مقایسه کنید) . این فرد گرایی و توجه آدمی به خویشتن  به این معنی نیست که یک شیطان گرا نمی تواند شریک زندگی یا مثلاً معشوق / معشوقه داشته باشد؛ بلکه به این معنی است که او به عنوان فردی که به معجزه، توسل و دعا معتقد نیست و به امیدهای دروغین خدا یا یک ابر موجود قدسی دل خوش نکرده است مسئولیت زندگی خود را می پذیرد و شجاعت پذیرش پی آمد کارهایش را دارد. چنین فردی برای پوشاندن ضعف ها و ناتوانی های خود  به موجودی فرا زمینی توکل نمی کند.


  اشاره نیچه به "مرگ خدا" همیشه دستخوش کج فهمی ها و دریافت های نادرست عوام بوده است. این جا بحث وجود یا عدم وجود خدا نیست بلکه سخن از یک قتل است؛ قتل خدایی که تا مدت ها پیش زنده بود و جهان همه از وجود او روشن. او از فروپاشی عظیمی سخن می گوید: فروپاشی نظام های ایدئولوژیکی که با ساختن ابر موجودی به نام خدا ، ارزش های دروغین خود را جایگزین ارزش های انسانی کرده اند. این نظام ها به شرح عالم می پرداختند و هر جا كه در می ماندند پای یك واجب الوجود و علت العلل را به میان می كشیدند؛ به عنوان نمونه می توان از بهره گیری دكارت از تصور خدا در فلسفه اش به مثابه یك حلال مشكلات اشاره کرد. این نظام های ایدئولوژیك و تئولوژیك در میانه ی سده ی هجدهم با پیدایش فلسفه ی معاصر قاره اروپا و پیشرفت علم و تکنولوژی  و ظهور كیركه گور و نیچه به شدت مورد انتقاد قرار گرفتند.


 اسطوره هایی که روزی منجی موعود به زمین می آید و برای مثال عدل و داد می گستراند یا ملکوت خدا بر پا می دارد در پی تحولات فکری سده های اخیر فرورویخته اند و بشر امروزه به جای آنکه جرایم و جنایات خود را به گردن تقدیر الهی یا حکم و اراده ی موجودات آسمانی بیاندازد خود باید پاسخگو و متعهد باشد.




  از دید یک شیطان گرای مدرن ، افراد در مقابل انجام درست وظایفشان و کوشش هایی که در این راستا انجام می دهند تنها باید شکر گزار خویشتن باشند، از خودشان قدردانی کنند، نه از ایزدان و موجودات قدسی و آسمانی. همچنین تک تک انسان ها در انبوهی از گرفتاری ها، مشقت ها و رنج ها غوطه ور شده اند تا با طرح اندازی ها و اتکای به خرد و توانمندی های دیگر خود ،به آن چه که هستند، دست پیدا کنند و به بیان بهتر خویشتن خویش را بیافرینند. آن ها در قبال این دستاوردها نیاز به شکرگزاری از هیچ قدرت مافوقی ندارند بلکه از خانواده، دوستان، و همراهانشان که حامی و یاری رساننده یشان هستند قدردانی می کنند.


 بدین ترتیب با مرگ خدا ، نظام های اخلاقی ای که تا پیش از آن به پشتیبانی خدا و بیم از کیفر یا امید به پاداش او و بی هیچ پشتوانه ی عقلانی بر سر پا بودند اینک فرو می پاشند، تمامی ارزش ها از نو ارزش گذاری می شوند و مشابه باور شیطان گرایان، هر کسی خدای خود خواهد شد.  


 در دنیای مدرن جنبش ها فکری بسیاری در مخالفت با بنیادگرایی مذهبی و سیطره و اقتدار نهاد های مذهبی شکل گرفته است. اومانیست های سکولار (secular humanists) باور جزمی به ایدئولوژی ها و سنت های مذهبی را کنار می نهند و بر روش هایی که به زندگی شادمانه ی آدمی منتهی می شوند تاکید می کنند. آن ها یکی از مخالفان پیروی از ادیان کلاسیک هستند و این ادیان را خرافی و عامل کوته فکری، خودشیفتگی، تنگ نظری، بی مدارایی، پیش داوری، ظاهرنگری، خشم، کینه و نفرت می دانند. روشن است که در این جا تدین به معنی پاسداشت و رعایت عقائد و مناسک و شعائر یک جامعه ی دینی مد نظر است نه معنویت ( spirituality) و عرفان.


  در اغلب دین داری های رایج، پایه و اساس، وابستگی برده وارانه، مرجعیت نمایندگان و سخنگویان رسمی سنت دینی و اخلاقیات ناشی از ترس است و فرد متدین و متعبد، بدون تأمل و تفکر شخصی، دگم ها و احکام شریعت را می پذیرد و به جای عقل و وجدان اخلاقی خود به روحانیانی مراجعه می کند که برای خود مرجعیت و ولایت فکری قائلند. یکی از اصول اساسی اومانیسم سکولار، تعهد به خرد، تبادل آزاد اندیشه ها، نیک خواهی و تحمل نظرات مخالف است. بدیهی است که تعبد بلادلیل به ادیان تاریخی چنین چیزی را بر نمی تابد و فرد دین دار خود و هم دینان خود را یگانه مالکان حقیقت و مالکان حقیقت ِ یگانه می پندارد و هرگونه بداعت و نوآوری را، بدعت و کژاندیشی جلوه می دهد.


 در کنار شیطان گرایان و اومانیست های سکولار که باور های شان شرح داده شد، خداناباوران (atheistsندانم گرایانagnosticists) و آزاد اندیشان (free thinkers) به نقد ادیان کلاسیک پرداخته اند که دیدگاه های آنان در این مجال نمی گنجد.

  از حدود 300 سال پیش یعنی تقریباً آغاز قرن 18، بدین سو شمار فزاینده ای از متفکران، فیلسوفان اخلاق و دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی مدام آدمی را به پشت سر گذاشتن دوران طفولیت و کودک منشی و پا نهادن به آستانه ی دوران رشد و بلوغ فراخوانده اند و می خوانند. شواهد تاریخی نیز حاکی از آنند که توسل به امور ماورایی ، متعالی و فوق طبیعی گره از کار فروبسته ی آدمیان نگشوده است و حتی سنت ها، داستان ها و اساطیر دینی، رموز مقدس، شعائر و مناسک و عبادات نتوانسته اند از میزان و شدت درد ها و رنج های آدمیان بکاهند. آشکارترین پیامد های روانشناختی منفی دین ِ رسمی بی تردید جنگ ها، خشونت ها، تعصب ها و عدم تحمل هایی است که پیروان ادیان، به نام دین، به آن ها دست می یازند.


 فروید یکی از نخستین روانشناسانی بود که مدعی شدند که آموزه های دینی می توانند به مراتب ِ افراطی ِ احساس گناه منجر شوند و این امر، بیش و پیش از هر چیز، از طریق تاکید این تعالیم بر گناه و کیفر الهی پدید می آید -  کیفری که حتی شامل حال کسانی می شود که تنها افکار و خیالات ناپسند دارند، هر چند آن ها را به زبان هم نیاورده باشند .
  از دید فروید، این احساس گناه، به ویژه اگر به بدن و جنسیت بدن مربوط شود می تواند یکی از عوامل روان رنجوری باشد. به خصوص اگر در دوران کودکی و از طریق نظارت خشک، خشن و سختگیرانه پدر و مادر، مدرسه و ... پدید آمده باشد. تاکید بر آتش جهنم و لعنت و شقاوت ابدی و نیز پافشاری بر خطرات برانگیختن خشم خدا می توانند مرتبه ی احساس گناه و ترس را از این نیز فرا ببرند.

  در پایان بجاست به عنوان حسن ختام به سخن نغز کیرکه گور، فیلسوف و الهی دان دانمارکی  اشاره ای نمایم. چکیده سخن او این است که شاید گمان کنیم که دوست داریم زندگی یک توضیح المسائل و حل المسائل داشته باشد ولی حتی اگر چنین کتابی به دستمان می دادند خوشحال نمی شدیم؛ زیرا که هر چند زندگی را سهل وساده می کرد، در عین حال ما را به آدم های ماشینی تبدیل می کرد و بدین ترتیب، زیرآب کرامتمان را می زد. آنچه ما باید انجام دهیم جز این نیست که خود در جستجوی پاسخ مسائلمان باشیم و پاسخ های یافته را بیازماییم و به کار بندیم. 
.

24 نظر

  1. امیررضا نوشته:

    اتفاقا" قرار نیست که "جرایم و جنایات خود را به گردن تقدیر الهی یا حکم و اراده ی موجودات آسمانی بیاندازد" خداوندی که من به او اعتقاد دارم می گوید: "هر کس مسئول عمل خودش است" اگر این تفکر بر این پایه استوار است، پس باید بیشتر بررسی شود. (این قسمت شبیه به اعتقادات کمونیستی به نظر میاد)
    و اما از کجا مطمئن هستیم که "اساطیر دینی، رموز مقدس، شعائر و مناسک و عبادات نتوانسته اند از میزان و شدت درد ها و رنج های آدمیان بکاهند" آیا آمار می تواند رنج را حساب کند؟ این جمله از کجا آمده؟ آیا مربوط به نفکرات یک شخص به تنهاست یا خودش و اطافیان؟
    از متنتان ممنون

  2. آرش نوشته:

    امیر رضای عزیز
    به نکته های خوبی اشاره کرده ای. نقدی که در این متن به ادیان تاریخی نهادینه مثل اسلام، مسیحیت و یهودیت شده، ممکن است در مورد باور های مذهبی برخی دینداران صادق نباشد... به هر حال افراد مختلف تفاسیر مختلفی از متون دینی دارند و به نوعی هر خداباوری ، خدا را از چشم انداز خود تعبیر و تفسیر می کند. در عین حال معتقدم پیامدهای مثبت و منفی تدین بیش از همه به این بستگی دارد که چه تصوری از دین داری داشته باشیم و شیوه ی دین ورزی ما چگونه باشد.
    نکته ی اولی که در نظر شما جالب توجه است نسبت میان باورهای دینی و کاهش درد و رنج انسان هاست. منتقدان دین بر این باورند که وقت آن است که انسان توهم های بزرگ را به گوشه ای پرتاب کند و از راه های دیگری با درد و رنج مقابله کند و پتانسیل خود را برای لذت بردن از زندگی شکوفا کند
    باور به یک خالق خوب و مهربان رنج های جمعی بشر را کاهش نداده است.رنج هایی که ناشی از محرومیت بشر از حقوق انسانی خود است. انسان هایی که شکم هایشان خالی است تا بدن هایشان در قید بردگی و بندگی این و آن است یا کشور هایشان در آتش جنگ می سوزند چگونه با توسل به دین میتوانند اوضاع خود را دگر گون کنند؟! برای رفع درد ها و رنج های بشری بیش از آن که در طلب نجات از شر گناه باشیم باید طالب رهایی از شر اعمال گناه کارانی باشیم که بر مسند قدرت تکیه زدند و از طریق عمل سیاسی و اقتصادی کاری کنیم که صاحبان قدرت به حقوق بشر تمکین کنند.
    به علاوه همان طور که اشاره کردم تعصبات دینی گاهی باعث می شود به جای این که به حل مسائل و رفع مشکلات خود توجه کنیم تنها به اثبات حقانیت دین و مذهب خود معطوف شویم و سایرین را نابرابر با همدینان خود بدانیم و نتوانیم به معنای درست کلمه نوع دوست باشیم.
    چسبیدن به یک دین اغلب طیف وسیعی از تابو ها و محرمات و نیز توتم ها و مقدسات را به همراه دارد و ممکن است به جزم و جمود بیانجامد.
    تجارب تاریخی از جمله قرون وسطی ، جنگ ها صلیبی ، جهاد ها ی مقدس و انقلاب اسلامی خود ما گواه پیامد های منفی دین داری بسیاری مومنان است.

    نکته ی دوم شما که البته در اول آورده بودید ، مسئله ی تقدیر و سرنوشت در نظام باور های ادیان است. کسی که اراده ی الهی را در پس پشت همه ی رخداد های این عالم می بیند و خدا را فعال مایشاه می داند و معتقد است بی اراده ی او برگی از درخت فرو نمی افتد چگونه می تواند مسئولیت پذیر باشد و به تمامه مسئولیت زندگی خود را خود به دوش بگیرد؟!
    تسلیم در برابر اراده و خواست خدا ما را به عروسک های خیمه شب بازی او تبدیل می کند و امکان آزمون و خطا ، خطر کردن، شک و تردید و تنوع را از زندگی ما می ستاند. البته گرایش بشر به دین در طول تاریخ قابل فهم است ...گوبی آدمی که پیچیدگی زندگی سر�

  3. امید نوشته:

    سلام...
    آرش جان مثل همیشه پست زیبا و کاملی بود
    این بحث واقعن گسترده اس و نمیشه به این صورت بهش پرداخت...و هر چیزی هم که گفته بشه ناقص هستش و ممکنه خیلی شبهات رو پدید بیاره که هر کدوم از اونا خود وارد بحث های جدایی میشن...
    برای همین چیز زیادی نمیگم،و فقط این رو میگم که تاریخ بهترین گواه برای نشون دادن عاقبت حکومت های دینی هستش...
    از قرون وسطی و سلطه ی مطلق کلیسا بر جوامع اروپایی گرفته تا طالبان و القائده و حزب الله و انقلاب اسلامی ایران!!!
    با یه نگاه کوتاه به خیلی از قوانین ساده و بنیادین نظام های دینی میشه به ضعف این قوانین پی برد...
    کوچکترین رابطه ی دختر و پسر حرام شمرده میشه و با کمی پیشروی کار به سنگسار و اعدام کشیده میشه...
    حالا فرض کنین که یه پسر که به طور متوسط از سن 16 سالگی(که میدونیم خیلی کمتر از این سن هم هست) یک نیاز به نیاز های زندگی اش اضافه میشه و طبق قوانین شرع جز ازدواج هیچ راهی برای برآورده کردن این نیازها و خواسته های جنسی اش وجود نداره...و با شرایط جامعه ی ما اگه خیلی خیلی زود هم شرایط ازدواج براش محیا بشه 25 سالگی هستش...حالا این پسر می خواد تو این 10 سال چی کار کنه؟!
    این 10 سال جز ناراحتی های روحی روانی،جسمی،جنسی و... هیچ چیز دیگه ای برای این آدم به بار نمیاره،که هر کدوم از این مشگلات خودشون آینده ی این فرد رو تباه می کنن و مشگلات دیگه ای رو به دنبال دارن...
    تمامی این حرفها در دختران هم صادقه...
    حالا ما اینجا معیار رو نیاز های جنسی گرفتیم،در صورتی که همه چیز در روابط دختر و پسر نیازهای جنسی نیست...و دختر و پسر هر دو توی این سن نیازمند روابط عاطفیه جدای از روابطی که تا حالا داشتن(با والدین،برادر و خواهر و...)هستن...که نبود این روابط خودش مشگلات بزرگتری رو به بار میاره...
    یه نکته ی دیگه هم این وسط به وجود میاد...
    حالا افرادی که تو این مدت سعی می کنن که میانبر برن و خارج از اون قوانین مذهبی به نیازهای عاطفی و جنسیشون رسیدگی کنن به واسطه ی همین ترس از آتش دوزخ و خشم الهی و آموزش های اشتباهی که از بچگی به خوردش دادن دچار خیلی مشگلات روحی و روانی دیگه ای میشن،که همه ی این مشگلات و ناراحتی ها توی دراز مدت گسترش پیدا می کنه و خودش مشگلات دیگه ای رو به وجود میاره...
    فساد در جامعه هم از همین نقطه شروع به رشد پیدا می کنه،و باید به یک نکته توجه کنیم که وقتی افراد یک جامعه سالم نباشن چطور باید توقع داشت که اون جامعه یه جامعه ی سالم باشه؟!
    حالا این چطور برنامه ی زندگی ای هستش که توی یکی از ابتدایی ترین مشگلات بشری مونده؟!و آدم با رعایت اون جز بیماری چیزی نصیبش نمیشه...
    دقیق نمی دونم ولی خیلی از دلایل طلاق توی کشور ما همین مشگلات روحی و جسمی ای هستش که به واسطه ی همین قوانین توی افر

  4. Anonymous نوشته:

    مطلبی بسیار تازه ، بکر و متفکرانه بود.
    بی شک حضور اشخاصی چون شما در کشور ما آینده ی این سبک را رو به بهبود مینهد

  5. حامد نوشته:

    سلام

    وبتون خیلی خوبه . من واقعا خوشم اومد. به شما می شه گفت یک نظریه پرداز و کسی که روی نوشته هاش می شه مدت ها فکر کرد و نتیجه گیری های جالبی داشت... چیزهایی که در مورد دین گفتید واقعا پر مغز هستن... مثلا این که گفتید:
    "در اغلب دین داری های رایج، پایه و اساس، وابستگی برده وارانه، مرجعیت نمایندگان و سخنگویان رسمی سنت دینی و اخلاقیات ناشی از ترس است و فرد متدین و متعبد، بدون تأمل و تفکر شخصی، دگم ها و احکام شریعت را می پذیرد و به جای عقل و وجدان اخلاقی خود به روحانیانی مراجعه می کند که برای خود مرجعیت و ولایت فکری قائلند"

    باور کن این قدر این نوشته علمی و منطقی نوشته شده که من توی ورد کپیش کردم تا یک بار دیگه سر وقت بخونمش...

    به نظر من دین از این جهت منفیه که در نظام های استبدادی مثل ولایت فقیه می شه به راحتی برای سرکوب ازش استفاده کرد..نه که بگم خود دین خوبه و مجریان دین بدن و ناخلفن نه.خود دین هم اگه خوب بود به قول شما بشر امروز نباید تنها باشه و درد و رنج وجود داشته باشه...

    من هم به متال علاقه دارم ولی فکر نمی کردم این قدر این موسیقی بتونه مفهومی باشه... باز هم بهتون سر می زنم...

  6. سیاوش نوشته:

    Thrash metal 4ever

  7. انوش نوشته:

    سلام آرش جان تبریک میگم به خاطر این پست بسیار عالی و ممنون که مارو خبر کردی؛
    منم با امید جان موافقم مطالب آنقدر گستردس که نمیشه در این فرصت کوتاه به اون پرداخت ؛
    ولی در ادامه صحبت های آرش و امید عرض میکنم که هرراه و روشی با هر سیستمی که برای انجامش وجود داره در لحظه حل مشکل آزمایش میشه،
    پس چه بهتر که به تاریخ رجوع کنیم و خودمون وقایع رو از نظر عقلی منطقی بررسی کنیم،
    چون همیشه این نتیجه هست که مهمتره و روش رسیدن به آن زیاد به یاد نمیآد،

  8. مازیار نوشته:

    ابوالعلاء معری ، فیلسوف عرب :

    مردم زمانه ما دوسته اند ... آنان که عقل دارند و دین ندارند و آنان که دین دارند و عقل ندارند!
    یکی بودیم ... ادیان آمدند شقه مان کردند ... از من حقیقت را پرسیدند ، ندانستم . هر کس ادعای دانستن حقفیقت مطلق را می کند ؛ دروغ می گوید !!

  9. مازیار نوشته:

    درود به شما ...

    مطلب بسیار جالبی نوشتید ...
    روزی بحث کردن در مورد خدا یکی از علایق من بود ولی ...
    احساس می کنم به تعداد انسانها ، خدا وجود داره ... هرکسی از ظن خود خدایی رو می پرسته .
    در این بین خدایی که مذاهب معرفی میکنن از همه غیر قابل باورتره ... به نظر من تصور خدایی آفریننده و مجازات گر ، زاده ی افکار عده ای سود جوست که مردمی ترسو به آن دامن میزنند .
    من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود --- وعده فردای زاهد را چرا باور کنم (حافظ)
    اولین پیامبر ، اولین شیادی بود که به اولین احمق رسید !!!

    ..
    در مورد تقدیر الهی گفتی ... روزی باید انسان تکلیف خودش رو با این موضوع روشن کنه ... آیا ما موجوداتی دارای اراده هستیم یا تحت نظر نیروهای ماورایی عمل می کنیم ؟! اگر مشیت و خواست الهی سرمنشاء اعمال ماست ، پس چرا ما رو بازخواست میکنن ؟!
    سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست ** معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست (حافظ )
    بر من قلم قضا چو بی من رانند ** پس نیک و بدش ز من چرا می دانند (خیام)

    ...
    در مورد شکرگذاری از قدرت مافوق و وظایف گفتی ... فکر می کنم خرد گرایان به این درجه از خودخدایی رسیدن که اخلاقیات (فردی و اجتماعی ) رو دغدغه خودشون قرار بدن و فارغ از بیم عذاب یا امید پاداش زندگی کنن ...
    فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب ** آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب (خیام)
    ...
    بحث بسیار گستردس و مجال برای پرداختن به آن کم ...
    شاید در آینده فرصتی باشه تا بیشتر در مورد موارد جزئی و مصداقی بنویسی و با هم تبادل نظر کنیم ...
    در پایان از شما دعوت می کنم کتاب (آیا خدا مرده است) از (( آقای هوشنگ معین زاده )) رو مطالعه کنید ، البته اگر قبل از این مطالعه نکرده باشید ...

    بدرود ، پیروز باشید .

  10. آرش نوشته:

    درود بر تو امید جان

    با نظرت موافقم... خیلی مثال خوبی زدی... و یکی از ساده ترین پیامدهای برآمده از یک جامعه ی دینی ( و به تعبیر بهتر استبداد دینی) را اشاره کردی... اشاره فروید به عنوان یک روانشناس نیز به همین موضوع بود... تاثیر آموزه های دینی بر افراد یک جامعه ی بسته که در آن نظارت خشک و سختگیری های مذهبی زیادی هست... و یکی از مشکلاتی که در چنین جوامعی مثل ایران وجود داره عقده ها و انحرافات جنسیه...

    سپاس از نظر همه ی دوستان.. 

  11. محسن نوشته:

    سلام آرش عزیز , مطلب رو چند ساعتی میشه خوندم , عالی بود و نظرات دوستان هم در نوع خودش ستودنی بود .برداشت و تعریف هر کس از این مطلب میتونه متفاوت باشه
    شاید عمده دلیل طولانی شدن نظرات دوستان همین بوده , نکته ای که منو خوشحال میکنه وجود ذهنی خلاق و مستقل از هر گونه تعصب ,دوستانی مثل شماست .
    اما زیباتر اونجاست که نتیجه کشمکش میان کنش و واکنش, تثبیتی بر گفته های طرفی که واژه حق رو یدک میشکه , باشه , و فکر میکنم از حوصله این چنین محیطی خارج باشه
    عالی بود
    در پناه حق

  12. امیررضا نوشته:

    واقعا" از جوابی که دادید ممنونم. بحث کردن توی این جور مسائل اعتقادی به نتیجه ی نهایی نمیرسه پس ترجیح میدم دیگه ادامه ندم... پستتان هم اطلاعات کاملی داشت
    ممنون

  13. noah نوشته:

    پست خیلی خوبی بود . فکر می کنم چیزی که کم داره اینه که

    نمونه آهنگ واسه هر قسمت بیاری.

    درمکت از متال کامله .

  14. MAT نوشته:

    اگر بخواهيم به سير تاريخي اين شيطان پرستي ها بنگريم در همه ارزش ها واژگون شده اند يعني چيزي كه تا آن زمان خوب بود يا بد برعكس تلقي مي شود ..يعني اين اخلاقيات زير سوال ميره و شايد نبايد تعميم بديم كه همه دنبال شيطان گرايي مدرن هستن زيرا اين فرديت و خدابودن انسان چيزي هست كه در شيطان پرستي لاوي هم ديده ميشه ..به عبارت ديگر همه در شرگرايي ريشه دارند . شرگرايي نه به معني خوي وحشي گري و نابودي بلكه چيزي عليه خوبي موجود و ساختار آن .ببه نظرم اين كه انسان نبايد به خدا و يگانگي دل ببند جاي بحث بيشتري داره. چون اين بي خدايي منظور خداي يگانه و واحد است كه بايد از آن دوري كرد.. به عبارتي ديگر وحدت وجود .در مورد نيچه و پيروانش نيچه خود مي گويد بايد خارج از ايدئولوژي بود و نيل به ابر انسان بايد داشت و اين بي خدايي بهترين فرصت براي ما هست . پس نگره نيچه هم خارج از ايدئولوژي نيست چون او همه پيش انگاره ها را محكوم به شكست ميداند در حالي كه معلوم نيست پيش انگاره هاي خودش صحيح باشند و معيار بدي و خوبيشان به راستي چيست ( رجوع شود به تبارشناسي اخلاق)

  15. سلام دوست گرامی من.

    پستی که نوشتی کامل بود و

    با اکثر قسمت هاش موافقم.


    البته من همیشه میگم:
    "خدا اونقدر مهم نیست که مورد بحث قرار بگیره!"


    ولی بهتر بود اسم پست رو میذاشتی:
    "شوریده سری و مرگ خدایان (قسمت دوم) "

    چه احتیاجی به واژه ی کلی متال داشتی؟
    همه ی گروه های متال به دنبال خدایان مرده ی ما نیستند.
    (وقتشان ارزشمندتر از اینهاست!)

  16. تا انتها پژوهش خواهم کرد،

    ولی موسیقی مهمتر است.



    اینکه موسیقی بماند نه اینکه پرچم حرف های ما.

  17. Naser نوشته:

    سلام, مثل همیشه عالی بود
    انسان تا وقتي فكر مي‌كند نارس است، به رشد وكمال خود ادامه مي‌دهد و به محض آنكه گمان كرد رسيده شده است، دچار آفت مي‌شود. گابريل گارسيا مارکز

  18. آرش نوشته:

    امیر رضا جان خوشحال می شدم بحث ما بیشتر ادامه پیدا کنه... همین که نظرات مختلف مطرح بشه به نظرم برای خود ما و دیگر خوانندگان مفید فایده باشد ... نتیجه گرفتن در یک بحث به معنای برد یک نفر و باخت نفر دیگر نیست.. بحث می تواند ادامه داشه باشد و قضاوت با دیگران باشد...

    ممنون از حضورت

  19. آرش نوشته:

    سیاوش عزیز... منظور قسمت دوم نظر شما را متوجه نشدم...
    و اما در مورد نام پست هم گفتنی است به دلیل اینکه این نوشتار ادامه ی نوشتار قبلی بود ترجیح دادم نام آن را هم یکسان انتخاب کنم... و البته به دلیل توضیحاتی در مورد شیطان گرایی و عقاید نیچه که کم تاثیر روی متال نبوده است چندان بی ربط نیز نبود... سپاس از نظرت

  20. محسن نوشته:

    سلام
    ارش جان واقعا خسته نباشی.
    به جرات میتونم بگم فعال ترین وبلاگ نویس
    هستی ,زحمتی که برای پست میکشی یه طرف
    با خبر کردن دوستان هم یک طرف دیگه
    واقعا علاقه و حوصله میخواد
    به این امید همیشه با انرژی باشی
    موفق باشی رفیق

  21. آرش نوشته:

    درود محسن جان

    بابت نظرات انگیزه بخشت سپاسگزارم...

    همین که پیش ما میای و پست های ما رو با نظرات زیبات گرم می کنی یک دنیا می ارزه...

    دمت گرم دوست عزیز...

  22. Arash نوشته:

    سلام آرش جان
    بايد زودتر از اينا نظر ميدادم ولي هر كاري كردم قسمت نظراتتون باز نميشد الان هم از كافي نت دارم كامنت ميذارم.
    ......
    اين پستت عالي بود. خوشحالم كه به خيلي ها فهموندي كه شيطان گرايي فقط كارايي مثل مگس خوردن و تزريق خون به همديگه نيست.

  23. سلاملیکم.
    احوال آفا آرش ما چطوره؟

    عجب مقاله ای! خسته نباشی پهلوون.
    یه نقد هایی دارم ولی از اونجایی که در ریشه بعضی از عقایدمون اختلاف وجود داره، پس مطرح کردنش سودی نداره.

    راستی تولد وبلاگتون مبارک... دی دی دی دیدید دیدید دود.
    وبلاگ جدیدتونو هیش کی نداره. یه دونست و دوردونست. خیلی خوشگله.

  24. Gott ist tot نوشته:

    خدا مرده است و انسان آزاد است...خداوند مرده است و مرده خواهد ماند....به قول استیون واینبرگ (برنده نوبل فیزیک):
    " دین توهینی به شرافت انسان است: با آن یا بدون آن همچنان انسانهای خوب کارهای خوب و انسانهای بد کارهای بد میکنند اما این تنها دین است که باعث میشود انسانهای خوب دست به کارهای بد بزنند. "

    در سال ۲۰۰۸ "هلموث نیبورگ"روانشناس نامی که همواره کارهایش جنجالی بوده اند تحقیقی آماری بر روی جوانان آمریکایی انجام داد که در مجله مشهور "Intelligence" چاپ شد. بر اساس این تحقیقات:

    بیخدایان نمره "آی کیو" ی بیشتری نسبت به دیگران به دست آوردند:

    نمره بیخدایان ۱.۹ بیش از لاادریگر(=نمیدانمگرا) ها و ۵.۸۹ بیش از مذهبیون بود.

    نیبورگ البته عنوان میکند: " من البته نمیگویم که اعتقاد به خدا شما را خنگتر میکند بلکه فرضیه من اینست که انسانهای با درجه هوشی پایین آسانتر به سمت دین کشیده میشوند حال آنکه انسانهای با هوشتر بیشتر شکاک هستند."

    تحقیق دیگری بوسیله نیبورگ و روانشناس دیگری بنام "ریچارد لین" نشان میدهد که اعتقادات دینی در ۱۳۷ کشور مورد بررسی همزمان با با هوشتر شدن مردم افول پیدا میکند. لین در مصاحبه با تایمز گفته است که انسانهای با ضریب هوشی بالاتر تمایلی به باور به خدا ندارند!
    همینطور ریچارد داوکینز زیست شناس تکاملی بیخدا و یکی از یزرگترین مدافعان بیخدایی در کتاب پندار خدا عنوان میکند که از میان برندگان نوبل و اعضای آکادمی سلطنتی در انگلستان شمار بسیار کمی به نسبت کل خدا پرست بوده اند

ارسال یک نظر

ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design