تو این پست تصمیم گرفتم که بدون هیچ بحث و حرف اضافه ای ترجمه ی چند کار ماندگار از گروه هایی که به عنوان بنیان گذاران موسیقی راک،متال شناخته میشن رو براتون بذارم...کارهایی که از هر نظر تا ابد تو فکر و ذهن ما حک شدن و شنیدنشون هیچ وقت خالی از لطف نیست،هر سه کاری رو که انتخاب کردم از کارهای سالهای 70 و 71 هستن...و به نوعی دهه ی 70 ای محسوب میشن!
به طور حتم خیلی ها با این کارها آشنا هستن و بعضی ها هم ممکنه تا حالا این کارها رو نشنیده باشن،ولی به هر حال به نظرم این پست برای هر دو دسته میتونه جالب باشه...به خصوص برای دسته دوم که میتونن با چند تا از کارهای ماندگار و فوق العاده ی دنیای راک و متال آشنا بشن
خب...بدون هیچ مقدمه ای میرم سراغ اولین کار که خیلی ها این کار رو یه شناسنامه برای موسیقی راک میدونن...یعنی پلکانی به سوی بهشت از گروه بزرگ LED ZEPPELIN
این تراک یکی از تراک های آلبوم LED ZEPPELIN IV ساخته سال 1971 هستش و از سوی کانال تلویزیونی VH1 به عنوان سومین اثر ماندگار و بزرگ تاریخ موسیقی راک در لیست 100 تراک برتر تاریخ این موسیقی جای گرفت
Stairway to Heaven
پلکانی به بهشت
در این کره ی خاکی زنی ست که می پندارد تنها طلاست که می درخشد و بس
و می خواهد که برای خود پلکانی به سوی بهشت بخرد
و او با خود می پندارد که وقتی بدان جا برسم تنها کافیست که اراده کنم! حتا اگر مغازه ها نیز بسته باشند هر چیزی را که بخواهم از آن خود خواهم کرد
...و او می خواهد پلکانی به سوی بهشت بخرد
بر روی دیوار تابلویی کوبیده شدست...اما حتا دیدن تابلو نیز برای او حاجتی نیست
البته که حق با اوست...زیرا که گاه کلمات و نشانه ها بیش از یک معنی را میرسانند!
بر درختی که در کنار جویباری تنیده است پرنده ای نغمه ای سر داده...
افکارمان گاه چه گمراه کننده می نمایند
...و این مرا به تعجب وا میدارد!
این نغمه همیشه مرا به تعجب وا میدارد!
به غرب می نگرم و به ناگاه احساسی در من میخروشد
و روح و جانم ضجه زنان طلب جدایی میکنند
در خیالم حلقه های دود را بر فراز درختان دیده ام...
و پچ پچ و نجوای کسانی که به تماشا نشسته اند....این مرا به تعجب وا میدارد...
...و آه که مرا به چه تعجبی وا میدارد!!!
دهان به دهان گشته است که اگر ما به نجواها گوش بسپاریم
فلوت زن ما را به سر منزل مقصود خواهد رسانید
و روزی نو بر فراز آنانی که به انتظار بنشینند خواهد دمید
و بیشه پر خواهد گشت از خنده ها و خند ها
بیم از آن مدار که روزی در بوته هایی که به تماشای آنان نشسته ای جنبشی را بینی
که آن هیاهو چیزی نیست جز خانه تکانی بهاری اسفند
بله...دو راه در پیش روی توست...اما بدان که حتا در طول مسیر بلندی که بر گزیده ای هنوز فرصت برای بازگشت و انتخاب راهی دگر هست
و اینست که مرا به تعجب وا میدارد
................اینست که مرا به تعجب وا میدارد
در روانت همهمه ای بر پاست که انگار خیال آن ندارد که تو را به حال خود بگذارد
زیرا که تو بی خبر از ان نشسته ای که فلوت زن تو را میخواند...
آه ای بانوی عزیز............آیا نمی توانی به زمزمه های باد گوش فرا دهی؟!
و کاش میدانستی که پلکانت بر فراز زمزمه های باد بنا شده است!!!
و در حالی که جاده ها را به سرعت می پیماییم سایه هامان از روح هایمان بلندتر خواهند گشت
و آنجا زنی است که همگان او را میشناسیم
که میدرخشد و میخواهد بگوید که چگونه همه چیز به طلا بدل می شود
و اگر خوب گوش فرا دهی میبینی که آهنگ به گوش تو نیز رسیده است
وقتی که همه چیز یکی است و یکی همه چیز...آری...
مانند گوش دادن به راکی که رول آن را رها کرده ای!( To be a rock and not to roll){ترجمه ی این قسمت به زبان خودمون واقعن سخته...بدتر هم میشه وقتی که معنی درستی نشه از اون درآورد...بهترین چیزی که طبق کل شعر میشد ازش بیرون کشید همین بود که نوشتم}
و او می خواهد پلکانی به سوی بهشت بخرد...............
تراک بعد تراکی هستش از گروه افسانه ای Pink Floyd...این گروه نیازی به معرفی نداره،همینطور تراکی که برای ترجمه انتخاب کردم...فکر نکنم کسی باشه که با ECHOES پینک فلوید بیگانه باشه...یا حداقل بقیه ی کارهای فوق العاده و منحصر به فرد این گروه رو نشنیده باشه...این تراک هم مثل تراک قبلی محصول سال 1971 هستش،از آلبوم MEDDLE
ECHOES
پژواک ها
بر آن فراز مرغ دریایی ساکن و بی جنب و جوش در هوا معلق است
و در اعماق امواج غلتان در هزارتوی غارهای مرجانی
طنینی از دوردست ها از میان شن های ساحل به گوش میرسد
و همه چیز سبز است و در زیر آب...
و هیچ کس ما را به سوی ساحل فرا نخواند
و همه از چرا ها و کجا ها بی خبرند!
اما چیزی به جنب و جوش می افتد و می کوشد...و به سوی نور می شتابد...
غریبه ها از خیابان میگذرند و بر حسب اتفاق دو نگاه آشفته به هم گره می خورند...
و من توام و به چیزی جز خود نمی نگرم!!!
دستانت را گرفته و به سوی ساحل رهنمون خواهم ساخت...
یاری ام ده تا آنجا که در توان دارم بفهمم و بشناسم!
و هیچ کس ما را به سوی ساحل فرا نخواند
و هیچ کس از آن تنگنا جان سالم به در نبرده است...
هیچ کس حرفی به زبان نمی آورد و کسی نیز تلاشی نخواهد کرد...
و هیچ کس به گرداگرد خورشید پرواز نمی کند
هر روز تو در مقابل چشمان من فرو می افتی
و مرا برای برخاستن می انگیزی و دعوت میکنی
و هر روز میلیون ها میلیون سفیر درخشان بر فراز بال های خورشید پیام آوار صبحی تازه می شوند
و هیچ کس برای من لالایی نمی خواند و هیچ کس در بستن چشمانم مرا یاری نمی کند
پس پنجره را تا انتها می گشایم و تو را در آن سوی آسمان ها صدا می زنم...
سومین تراک تراکی هستش از BLACK SABBATH به اسم BLACK SABBATH از آلبوم سال 1970 این گروه با همین نام یعنی BLACK SABBATH.............
BLACK SABBATH هم که حتمن به عنوان یکی از گروه های افسانه ای و بنیانگذاران سبک متال معرف حضورتون هست و بکف نکنم این گروه هم مثل دو گروه قبلی نیازی به توضیح داشته باشه...
این تراک رو خیلی ها اولین تراکی میدونن که توش رگه هایی از چیزی که ما امروزه به اسم DOOM METAL میشناسیم وجود داره...
BLACK SABBATH
جمعه ی سیاه(یکشنبه ی سیاه)
چیست پشت سر من که بر من سایه افکنده؟!
ردای سیاه به تن دارد و با دستانش به من اشاره میکند
نگاهی به عقب انداخته و سریع پا به فرار میگذارم
در می یابم که من فرد برگزیده ام!
وه............نه...............
با شمایلی سیاه و چشمانی از آتش...
طالع مردم را به آنها یادآور می شود
شیطان در آنجا نشسته است...با لبخندی بر لب به شعله هایی می نگرد که هر لحظه بالا و بالاتر می روند
وه......نه...نه...خداوندا! یاری ام ده...
آیا این پایان ماجراست دوست من؟!
شیطان نزدیک تر می آید و دور ما حلقه میزند
مردم با وحشت پای به فرار میگذارند...
همان به که فرار کنند...و همیشه مراقب و نگران!
نه...نه...........خواهش میکنم.............نه................
بحث و تفسیر هر سه کار به خصوص ECHOES و STAIRWAY TO HEAVEN کار سختیه و به نظر من چا داره که برای بررسی دقیق تر هر کدوم از این کارها یه پست مجزا گذاشته بشه...پس فعلن به ترجمه ی شعر این سه کار بسنده میکنم تا تو پست های بعدی هم کارهای کلاسیک بیشتری رو بررسی کنیم هم به طور مجزا روی هر کدوم از این سه تراک فوق العاده بیشتر ریز شیم