موسیقی سیاه ، خوب یا بد؟

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه در ۱۶:۴۰

در سیاره ای که ملیون ها سال است با شتاب به سوی فراموشی می رود ما در میان غم زاده شده ایم؛ بزرگ می شویم ، تلاش و تقلا می کنیم، بیمار می شویم، رنج می بریم، سبب رنج دیگران می شویم، گریه و مویه می کنیم، می میریم، دیگران هم می میرند، و موجودات دیگری به دنیا می آیند تا این کمدی بی معنی را از سر گیرند.
(تونل – اثر ارنستو ساباتو)

در سال های اخیر شاهد رشد چشمگیر گروه هایی هستیم که موسیقی شان را با اندوه، سیاهی، ناامیدی، افسردگی و خودکشی می شناسند. بلک متال و دوم متال در میان دیگر سبک های موسیقی متال بستر بسیار خوبی برای ظهور این گروه ها بوده است. تا جایی که مشتقاتی هم چون suicidal black metal و depressive black metal و funeral doom و... نهایت سیاهی و تاریکی را در ذهن ها تداعی می کنند. دپرسیو بلک متال که گاهی با بلک متال خودکشی گرا یکی شمرده می شود جولانگاه گروه هایی است که در اشعارشان از خودکشی، خودآزاری، خودزنی، خود تخریبی، جنون و... سخن می گویند و «نیستی» را راه رهایی آ دمی از رنج ها معرفی می کنند. وکالیست ها ضجه می زنند و گیتار فضای رعب آور و غم بار و درامز با سرعت زیاد، آشفتگی و ویرانگری زندگی را در ذهن تصویر می کنند و شنونده گاهی آن چنان تحت تاثیر قرار می گیرد که پس از شنیدن آهنگ، از زنده بودن خود خوشحال می شود!

در این نوشتار می خواهم به بررسی چند پرسش اساسی بپردازم:
ریشه رشد و گسترش موسیقی سیاه چیست؟
هدف از اشعار و موسیقی این چنینی چیست؟ انگیزه ی سازندگان این آهنگ ها چه می باشد؟
اصولا وجود این بند ها مفیدند یا مضر؟
مخاطبان این موسیقی کیستند؟

نگارنده قصد دارد دریافت های تجربی و انگاره های علمی خود را – هر چند ناقص و کوتاه – در حد بضاعت خود و وبلاگ با شما در میان بگذارد. قبل از تشریح و توضیح بیشتر اضافه می کنم قصد تقبیح و تکریم سبکی ویژه  و موسیقی ویژه و گروهی ویژه را نداشته و در نهایت بی طرفی این مقاله را از سر می گیرم.

وجود موسیقی سرشار از ناامیدی و غم – که از این پس من به آن موسیقی سیاه می گویم - حاکی از وجود مخاطب غمگین و ناامید است آن چنان که وجود پزشک حاکی از بیمار. مخاطب غمگین اتفاقا ممکن است در دنیایی زندگی کند که از رفاه و آسایش خوبی برخوردار باشد. این مخاطب موسیقی بعضا شاد رپ، موسیقی عامه پسند پاپ، موسیقی آرامش بخش لایت، موسیقی هیجانی راک، موسیقی سنتی کلاسیک، موسیقی بومی کانتری و... را می شناسد اما انتخاب او موسیقی سیاه و غمبار دپرسیو است.
این مخاطب اتفاقا ممکن است شرایط مالی خوبی داشته باشد و در سرزمینی مرفه و توسعه یافته که از حقوق مدنی و آزادی های اجتماعی خوبی برخوردار است زندگی کند. پس علت تمایل چنین مخاطبی به موسیقی سیاه چیست؟

دنیای مدرن با همه امکانات و ابزارها ی رفاهی اش – از رشد تکنولوژی تا رشد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی- نتوانسته است از درد ها و آمال انسان مدرن بکاهد. این واقعیت تلخ را می توان با رجوع به آمارهای افسردگی و خودکشی در کشور های توسعه یافته یافت. پژوهش های انجام‌شده در اين زمينه نشان مي‌دهد كه در اروپا و آمريكا  15 تا  30درصد بزرگسالان در طول زندگي‌شان حتماً يك‌بار به افسردگي عميق مبتلا شده‌اند. شیکور ساکسنا، یکی از اعضای بخش بهداشت روانی در سازمان بهداشت جهانی چنین می گوید:  آمار و ارقام ما نشان می دهد که بار افسردگی احتمالا افزایش خواهد یافت تا جایی که در سال 2030 این بیماری در مقایسه با همه ی بیماری های دیگر که آدمی با آن ها مواجه است، بزرگترین بار برای بهداشت در جهان خواهد بود .
روابط اجتماعی شکننده و ضعیف ناشی از ظهور فضای مجازی و روابط غیر رودر رو، نابسندگی ناشی از افزایش انتظارات و انتخاب ها که منجر به ناخرسندی می شود، افزایش دغدغه های فکری ناشی از تاثیرات پول و قدرت در روابط اجتماعی و تغییر تعریف خوشبختی و موفقیت، ماشینی شدن زندگی ناشی از صنعتی شدن و دیگر اختلالات دنیای مدرن هر کدام بشر امروز را سرگردان، ناخرسند  و افسرده کرده است.
کارل یاسپرس در این باره چنین می گوید:
امروزه مغاک حاصل از ناخرسندی از دستیابی صرف و آن گونه بی یاوری که پیامد در هم شکستن مجراهای ارتباطی است، چنان تنهایی روحی ای پدید  آورده است که پیش از این هرگز وجود نداشته است. این تنهایی خود را پنهان می کند و به عبث تسلی و خلاصی خود را در رفتارهای نابخردانه و شهوانی می جوید تا آن جا که سرانجام به درک عمیق اهمیت ایجاد همپیوندی میان آدمیان هدایت شود.
بسياري از آدمیان ، افسردگي خود را به صورت خستگي ، بي قراري و تظاهر به بيماري نشان مي دهند و در حالت افراطي به صورت فعاليت هاي جنسي ، پرخاشگري و رفتار بزهكارانه بروز مي دهند .

بنیانگذاران گروه های موسیقی سیاه، لزوما انسان های دیوانه و افراد مالیخولیایی و بیماران روانی نیستند. آن ها با ساختن این موسیقی دست به گونه ای تخلیه روانی می زنند – آن گونه که همه ی ما به درد دل کردن یا به درد دل شنیدن علاقه مندیم. موسیقی سیاه و غم آلود اگر بتواند باعث تخلیه روانی و ایجاد حس همدردی در شنونده بشود می تواند به عنوان مسکنی قوی برای انسان مدرن شناخته شود. آزادسازی انرژی ها و هیجانات منفی و همدردی با ترانه سرا و موسیقی آن، می تواند تاثیرات مثبتی روی شنونده داشته باشد.
همان گونه که با روبه رو شدن با دیوانگان، بیماران روانی و معلولان جسمی و ذهنی احساس قدرت، شادمانی و شکرگزاری حاصل از سلامت  خود و احساس اعتماد به نفس فراوانی می کنیم، شنیدن این موسیقی نیز چنین تاثیری را می تواند داشته باشد.
اما گاهی ترغیب و تشویق به خودکشی، افسردگی و خودآزاری در ترانه ها شنونده ی کم ظرفیت و تازه کار موسیقی سیاه را در گرداب مشکلات و گرفتاری های خود غرق کرده و او را به اوج افسردگی و نومیدی می رساند و این چنین است که بستر مناسبی برای اقدامات و تصمیمات عجولانه و نابخردانه فراهم می شود.
به دیگر سخن، این موسیقی دو تاثیر متفاوت می تواند داشته باشد:
  1. 1)از غم ها و مشکلات فکری و روحی انسان بکاهد و او را به آرامش و آسودگی فکری هدایت کند.
  2. 2)بارقه ی امید و انگیزه ی زندگی اش را به ناامیدی و محکومیت به شکست بدل سازد.

بر پایه ی پژوهش جدیدی که به تازگی در مجله British Journal of Psychology به چاپ رسیده ، برخی مردم به موسیقی گوش می دهند تا احساسات خود را تحت کنترل در آورند. این افراد که اغلب عصبی و درون گرا هستند بیشتر از موسیقی جهت فضاسازی عاطفی برای خود و دیگران، تقویت روحیه و ایجاد انگیزش استفاده می کنند. حال آن که گروه دیگری با پشتوانه و انگیزه ی فکری بر موسیقی مورد نظر تمرکز می کنند. این افراد احتمالا موسیقی را بیشتر به شکل منطقی و ادراکی می شناسند، بر روی پیچیدگی های فنی و هنری آن متمرکز می شوند و با گوشی نقاد به ارزیابی قطعات می نشینند.
بیشتر شنوندگان موسیقی سیاه و دپرسیو از دسته نخست هستند. از این روست که متاسفانه در حوزه ی موسیقی سیاه در سال های اخیر شاهد آلبوم ها و گروه های ضعیفی هستیم که از نقطه نظر فنی و هنری حرفی برای گفتن نداشته اند؛ همان بند هایی که نام depressive black metal یا suicidal black metal را با خود حمل می کنند و از قضا توانسته اند شنونده های فراوانی را پیرامون خود گرد آورند اما موسیقی شان ضعیف و ابتدایی است.
هر چند موسیقی می تواند به ارضای احساسی و عاطفی شنونده کمک کند اما فراموش نکنیم موسیقی خود هدف است و نه ابزاری برای رسیدن به هدف؛ به دیگر سخن، موسیقی صرفا  ابزار به گریه در آوردن شنونده، در فکر فرو بردن او، شاد کردن او، به آرامش رساندن او، تهییج او و غیره نیست بلکه شنیدن موسیقی خود از والاترین اهداف است که می تواند همه ی آن ها را به همراه داشته باشد از این رو است که در انتخاب هدف باید دقت شود  و همواره شنیدن آگاهانه را به مخاطبان هر نوع موسیقی توصیه می کنم.
موسیقی خوب باید بتواند تحرک فکری و ذهنی در شنونده پدید آورد. موسیقی ای که صرفا فضاهای تیره و تار و نواهای مالیخولیایی دارد و کرختی و سکون را به شنونده تحمیل می کند چیزی بهتر از روضه خوانی های مداحان و عربده کشی های شان نیست.



نظریه ی مشترک فروم های UM و...

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه در ۱۲:۰۹
متنی که این پایین به رنگ آبی می بینین نظریه ی سرای سالمندان متال هد های جوان هست که دوست عزیزمون Brutal تو قسمت کامنت های پست قبل گذاشته...گفتم خیلی وقته آپ نکردیم،چه بهتر که با نظر این دوستمون آپ کنیم...بالاخره اینجا یه فضای بازه که هر کسی میتونه نظرش رو بگه،منم چون این نظر از طرف پیشکسوتان خاک صحنه خورده ی این سبک غیر اعتراضی و جلف و لوس و بی معنی بود گفتم که بذارم تا بقیه ی دوستان هم باهاش آشنا بشن...البته مثل اینکه تو دهه ی 60 و 70 میلادی که این دوست عزیزمون ازش میان فحش و الفاظ رکیک مد بوده،برای همین کسانی که دوست ندارن با چنین الفاظ باستانی ای مواجه بشن از خوندن کامنت این عزیز صرف نظر کنن...


"""واقعا خسته شدم از بس تو وبلاگهای ایرانی دیدم که نوشتند "موسیقی متال موسیقی اعتراضه"

کله ی کیریتون رو از تو کونتون در بیارید! چنین چیزی هم نیست!

من نمیدونم چرا فقط توی وبلاگهای ایرانی چنین خزعبلاتی رو در مورد موسیقی متال میخونم.حالا مثل خودتون الکی با ادب حرف نمیزنم. بی شیله پیله حرفمو میگم.خداییش یا درست بنویسید یا کلا جمع کنید. چندتا کسخل دوره هم جمع شدید نظریه ارائه میدید هر روز.
موسیقی رو بیخیال شدید چسبیدید به تفسیرش! آقا جان یه چیزو میشه 1000 جور تفسیرش کرد.حالا من خودم اصلن هیچی, این حرفهای کیریتون رو توی فرومهایی مثل um بزارم همه بهتون میخندند.البته اعضای فرومهایی که میگم همشون بالای 30-40 سال سن دارند و به اندازه عمرتون متال فن بودند و به اندازه موهای سرتون لایو رفتن.آخه حق هم دارن بخندند.خنده دار نیست؟ آخه کسخل تو چنتا الد اسکول گوش دادی بر اساس اونا داری میگی متال فلانه متال بهمانه.متال یه چیزه واحد نیست که تو میای میگی هدف متال چیه!
از وقتی adsl اومده وبلاگهای فارسی از فبل هم کیریتر شدن! یه عده میشینن هر روز 10 تا آلبوم دانلود میکنن میرن متال-آرکایوز یه نگاهی به info اشون میندازن بعد میان هر کسشعری به ذهنشون میرسه تو وبلاگشون مینویسن!
بعضیهاشون هم که چندتا کتاب نیچه و کامو و ... خوندن سعی دارند موسیقی رو با چیزایی که خوندند مرتبط کنند و خودشون رو از این طریق ارضا کنند که آره ما هم یه کسشعری گفتیم و چندتا کسخلتر از خودمون ازمون تعریف کردند
آقا به هرچی اعتقاد دارین این کسخل بازیا رو جمع کنید یا بشینید به کس نوشتنتون در مورد موسیقی متال ادامه بدید و از همدیگه تعریف کنید."""

اینم لیک کامنت ایشون

-----------------------------

اینم نظریه عزیزم...

شما تو فروم های چی چی بود گفتی؟! UM؟ با اون رفقای بالای 50 سالتون میشینین فحش هایی که گفتی رو با هم تمرین میکنین و از خاطرات کنسرت های بلک سبت و از اون شبی که با راب هالفورد و پال استنلی دور یه میز مشروب خوردین میگین؟!
هر کسی برداشت خودشو از موسیقی داره،من چرت و پرت برداشت میکنم شما برو از خاطرات لایوت با پیر پاتال های دور و برت بگو


ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design