ما که رفتیم اصفهان...- روز نوشت 3

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه در ۱۹:۳۰

سه شنبه 23 فروردین

فلاسک
ماهی تابه
چای
قند
دمپایی
کتاب ها و جزوه ها
کارت های بانکی
کارت دانشجویی
کارت سلف
هد ست
ام پی 4
شارژر موبایل
فلش
صابون
شامپو
لیف
لباس زیر
.....

دارم می روم اصفهان؛ البته برای کلاس های دانشگاه و امتحانات میدترم نه برای تفریح و تفرج! روز های سخت!!!!!
وسایل سفر را آماده کرده ام. احتمالاً دو هفته ای نباشم. فیلتر شکن ها را روی فلش می ریزم تا بتوانم در سایت کتابخانه ی مرکزی هر وقت که توانستم آپ کنم. کلی آلبوم جدید دانلود کرده ام که همه شان را روی ام پی 4 می ریزم تا در این مدتی که نیستم گوش بدهم.

الان ساعت حدوداً 7 و نیم است. قرارمان با یکی از بچه ها ساعت 12 و نیم امشب، ترمینال آرژانتین است. من هم تازه از آرایشگاه برگشته ام و باید بروم حمام و ... ناخن هایم را هم باید کوتاه کنم!! واااای عزیزم...ناخن های مهربانم که برای گیتار بلند شده بودند...اه...

دلم حتماً برای تهران تنگ خواهد شد. البته این مسافرت ها برای من دیگر عادی شده اند اما خب دلتنگی های من پایانی ندارد...

نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است / به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم : / که سر نوشت درختان باغمان تبر است!
سید مهدی موسوی گل گلاب


کلی حرف دارم ولی زمان کم است. فعلا...

یک روز پس از دیروز - روز نوشت 2

۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه در ۱۴:۱۰
21 فروردین 90

دیروز داشتم آلبوم جدید Artillery به نام My Blood را گوش می کردم. در مورد این آلبوم می توانم بگویم آلبوم خوبی است  ولی اصلا در حد و حدود آلبوم سال 90 یا حتی آلبوم 2009 شان نیست. به هر حال برای من که دل خوشی از Thrash ندارم خوب بود. البته که من موسیقی گروه را یک ترش متال خالص نمی دانم و به نظرم مایه هایی از Power هم تلفیق شده. لزومی نمی بینم در این رابطه بیشتر توضیح بدهم؛ سبک گروه هر چه که باشد من موسیقی شان را دوست دارم. صدای اعتراض شان، پرخاشگری های لیریک شان- وقتی که می گوید: 
Your dreams are not my dreams
Your holy war means nothing to me
Your narrow minded no brain way of thinking
Your damned religion stay away from me

 بد و بیراه گفتن به زندگی هم فایده ای ندارد... در این پست قرار نیست این اتفاق بیافتد چون تو می خواهی من یک آدم محترم باشم! ولی واقعا از محترم بودن خسته شده ام و شدیدا دوست دارم فحش های ناموسی بدهم. ژست خستگی، ژست متفاوت بودن، ژست خاص بودن، ژست روشنفکر بودن...نه هیچ کدامشان نیست فقط این گزاره درست است: من دوست دارم فحش بدهم. به هر چیزی که دوست دارم فحش بدهم. مثلا به اینکه فردا شب باید به سمت اصفهان راه بیافتم و باز هم امتحانات دانشگاه...کی تمام می شود؟ نمی دانم. 2ترم دیگر مانده است تا یک برگه که به آن مدرک می گویند در دستم، راه بیافتم و دنبال کار بگردم. این مملکت گورستان دسته جمعی ایران است نه جمهوری اسلامی ایران. پس بروم خودم را خاک کنم بهتر است تا خاکم کنند. 

جدایی نادر از سیمین... به خاطر کلمه ی «جدایی» اش هم که شده دوست دارم ببینمش! البته فراموش کردم بگویم که کارگردانش را خیلی خیلی دوست دارم. او را با «شهر زیبا» و «درباره ی الی» می شناسم. «شهر زیبا» یش را هیچ وقت فراموش نمی کنم. درست وقتی که فکر می کردم فیلم های ایرانی مسخره، مزخرف و حال بهم زن هستند این فیلم همه ی معادلات ذهنم را عوض کرد. از فیلم که بخواهم بگویم، یاد فیلم سخنرانی پادشاه یا همان King's Speech افتادم که در روز های عید دیدمش. فیلم خیلی خوبی بود اما فکر نمی کنم که در سطح نامبر وان شدن در اسکار باشد. به هر حال این اتفاق افتاده ولی من نظر خودم را دارم. 

فردا شب راه می افتم به سمت اصفهان. در کنار بچه هایی که از خیلی های شان متنفرم. کاشکی زودتر برگردم؛ کاشکی زودتر تمام بشود. دیشب داشتم راستی راستی با دوست دخترم بهم می زدم. همه چیز خیلی سریع پیش رفت و او به من گفت: تو خیلی کثافتی...کثافتی...!!! دارم به این فکر می کنم که منظورش از کثافت چه بوده. دوست داشتم می توانستم از خودش بپرسم ولی الان دیگر با هم خوب شده ایم و برگشتن به گذشته درست نیست. 

راستی آلبوم 96 saturnus را هم گوش دادم. خیلی وقت بود که می خواستم اولین آلبوم شان را دانلود کنم. شاتل با هدیه ی نوروزی اش کار من را راحت کرد (3گیگ ترافیک اضافی). آلبوم خوبی بود. «ورنیکا تصمیم می گیرد که بمیرد» را بیشتر دوست داشتم. آهنگ های شاهکار کم ندارد. و البته من را یاد رمان هم نامش می اندازد. پائولو کوئلیو را اصلا دوست ندارم؛ ولی کتاب ورونیکایش را خیلی خیلی دوست داشتم. باقی کارهایش به نظرم در حد وقت گذاشتن هم نیستند. 

کلی شعر نصفه نیمه دارم، کلی کتاب نخوانده، کلی درس تلمبار شده... باید بروم سراغ باقی کارهایم. روز نوشت امروز خیلی وقت گرفت؛ قرار بود زیاده روی نکنم ولی حرف زیاد بود برای گفتن. تا فردا بااااای

ادامه می دهم، ادامه می دهی، ادامه می دهد...روز نوشت 1

۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه در ۱۷:۵۱
کلا فیلتر شدیم. نه اینکه قبلا جزاً فیلتر بودیم، نه...منتها الان خیالمان راحت است که از هر چه بنویسیم چیزی عوض نمی شود.
اگر می توانستم، این وبلاگ را تبدیل به یک وبلاگ پرنو ی پرطرفدار می کردم و جدیدترین فیلم ها و عکس های ایرانی و خارجی را برای دانلود قرار می دادم؛ یا نه اصلا یک وبلاگ سیاسی که در آن به کل نظام و همه ی آفتابه دارانش فحش های ناموسی داده شود. ولی دوست دارم از سنگر خودم مبارزه کنم : متال.

از امروز یکشنبه 21 فروردین، می خواهم هر روز (و اگر نشد چند روز یک بار) وبلاگ را با یک روز نوشت آپ کنم.
از هر چیز که دلم بخواهد می نویسم. نظر دادید دادید، ندادید هم ایرادی ندارد.
به وبلاگ های تان سر می زنم. یواشکی دنبالتان می کنم و اگر حوصله ای و حرفی بود نظر می دهم.

«متال برای همیشه» برای همیشه خواهد ماند!!!!!!!!!!!!
زنده باد

And the Germans killed the Jews And the Jews killed the Arabs And the Arabs killed the hostages And that is the news

۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه در ۲۳:۵۹

لعنت به همشون!!! بايد بزنيم دهنشونو سرويس كنيم
اوه...‍ژاپنيا!!! بايد حساب اون چش بادوميا رو هم برسيم
اين همه خوونه و آتيش كه داره ميسوزه.......ولي درختمون كمه!!!
اوه...لعنت به همشون...بايد همه چي رو راست و ريس كنيم

ترمز بريدم!
كارم پريد...
عقل چي چيه؟
بمب كدومه؟
برو گم شو...
پولا رو بيا بالا بينم
يكي بره علوفه جم كنه!
كنفايكون
يكي اينو جمش كنه
جفت شيش
تيك تيك
وايسا
بينگو!!!

يه كم بخندونشون...
حالا گريه شون بنداز
حالا تو راهرو برقصونشون...
پولشونو يادت نره بگيري...
حالا يه كاري كن وايسن
حالا ديگه بهشون بگو حالشون خوبه!!!

نه جاني...الان نه...
بايد ببينيم آخر اين فيلمه چي ميشه...
پشت رنگين كمونو نيگا...هاليوودو مي بيني؟ منتظرمونه...
وقتي بچه ها مي خوان برن به من و تو چه كه راجع به چيه؟
گفتم نه جان!!! بايد تا آخر نمايش جلو بريم...

جاني ادامه بده...بايد جلو بريم...
نمي دونم چي چي سر راهمونه!
ولي فكر كنم بد نباشه...
تا آخرش بيا...
انقد ميريم و ميريم تا به ** بريم
الان نه جان! من بايد ببينم آخرش چي ميشه...

وايسا جان...
فكر كنم يه چيزه خوب اونجاس...
من قبلن كتاب زياد مي خوندم ولي......
اين يكي شايد اخباره...
يا شايدم يه جور تجاوز ديگه...
يا شايدم يه نمايش چند بار مصرف...

ولي بازم لعنت به همشون...بايد بريم جلو...
بايد حساب اون چش بادوميا رو هم برسيم
ويتناميا رو بيخيال...
اصل كاري اون خرساي روسي ان...
شايدم خرساي سوئدي!
آر‍ژانتينيا رو حالي كرديم حالا نوبته ايناس...
هفت جد و آبادمون رو بيار جلو چشامون ببينم اين مگي راضي ميشه يا نه!!؟
نه نه نه نه نه نه نه نه...............!

s'cusi dove il bar (ببخشيد بار كجاس؟)
چي؟!!!
se para collo pou eine toe bar
s'il vous plait ou est le bar
انگليسي حرف بزن بينم چي ميگي!
ميگم اين بار لعنتي كجاس جان؟!!
حالا شد!!!
زنده باد بريتانيا!!!
بمير!
برو مگي...!

ترانه يا شعري كه خوندين مربوط به ترجمه ي تراك Not Now John از آلبوم Final Cut گروه Pink Floyd بود.
تو اين ترانه و ترانه هاي مشابه اش ميشه تا حدي با سبك و مواضع Roger Waters توي اشعارش آشنا شد...
آلبوم Final Cut رو به نوعي ميشه امضاي Waters در پينك فلويد دونست،چون كه تنها آلبوم گروه هست كه كاملن چه از نظر اشعار و چه از نظر آهنگ سازي توسط خود Waters تهيه شده،مثل اغلب كارهاي Waters در Final Cut ميشه به خوبي تاكيد Waters رو بر مسائل سياسي،ضد جنگ،ضد امپرياليسم و استعمارطلبي، و... حس كرد.

تو اين تراك هم همونطور كه گفته شد به خوبي اعتراض و مخالفت Waters به سياست هاي غلط و جنگ طلبانه ي دولت ها و بخصوص دولت وقت بريتانيا به نخست وزيري Margaret Thatcher ديده ميشه...همونطور كه در طول آهنگ دو جا با نام بردن از Maggie يا مگي به نخست وزير وقت بريتانيا اشاره مي كنه و او رو خطاب قرار ميده.

Roger Waters رو ميشه به عنوان يكي از بهترين و حتا بهترين ترانه سرايان موسيقي راك/متال دونست...هميشه توي اشعارش از مفاهيم عميق و پر معني استفاده كرده و Waters رو ميشه از اين نظر يكي از دو قطب اثرگذار موسيقي پينك فلويد دونست.

امضا و تاثير اشعار Waters رو به خوبي در تمامي شاهكارهاي پينك فلويد ميشه ديد،بخصوص آلبوم The Wall كه ميشه ازش به عنوان يكي از بهترين و تاثيرگذارترين آلبوم هاي تاريخ موسيقي راك نام برد كه بعد از آلبوم The Dark Side of the Moon كه در بين 5 آلبوم پر فروش جهان قرار داره پر فروش ترين آلبوم گرروه هستش...

همونطور كه گفتم تو تمامي كارهاي Waters چه در پينك فلويد چه در آلبوم هاي انفرادي Waters ميشه اعتراض و عصيان رو حس كرد...كه همين مشخصه از كار Waters يكي از پايه ها و عوامل قدرت بي حد و حصر و رشد پينك فلويد در عرصه ي موسيقي راك بوده...
اما هيچ وقت هيچ كميت و هيچ معياري براي سنجش نقش افراد در بندها و گروه هاي مختلف وجود نداشته و نخواهد داشت...

كاش ميشد شاهكار David Gilmour و Richard Wrights يعني Marooned رو هم ترجمه كرد...
اما حيف كه اين اثر بي نظير بي كلامه و فقط مي تونم بهتون پيشنهاد كنم كه اين اثر فوق العاده رو داونلود كنين...

قطب ديگر پينك فلويد گيتاريست محبوب و مشهور گروه يعني David Gilmour هستش كه با موسيقي كم نظير خودش روح پينك فلويد رو پديد آورد...و به گفته ي بعضي Gilmour بود كه دري وري هاي گوش خراش Waters رو شنيدني كرد...

اما صدا و اثر جادويي پينك فلويد ببش فراتر از صداي گيتار،درامز و بيس هستش...به قول نيك ميسون،Richard Wrights هارموني و پيوند دهنده ي موسيقي پينك فلويد بود...


Echoes،ciThe Great Gig in the Sky،Us and Them،A Saucerful of Secrets و تمام شاهكارهاي پينك فلويد مديون تلفيق ايده ها و هنر تمامي اعضاي گروه بوده هستند و خواهند بود.......و تصور پينك فلويد بدون حضور يكي از اين اعضا واقعن محال و دور از ذهن است...
همونطور كه ميشه خلاء حضور هر يك از اعضا رو تو آلبوم هاي انفرادي اونها و دو آلبوم آخر پينك فلويد به خوبي حس كرد...
The Division Bells از نظر موسيقيايي يكي از بهترين آثار پينك فلويد بود ولي به هيچ وجه نميشه برچسب پينك فلويد رو به اين كار زد...فقر معنايي و نبود اشعار و ايده هاي ذهني Waters به وضوح تو اين كار حس ميشه...



پي نوشت 1:
به هيچ وجه تو شرايط خوبي نيستم،نوشتن از موسيقي و اين حرفا هم برام خيلي سخت شده...فقط دارم مي نويسم كه يه چيزي نوشته باشم...
به جورايي دوست ندارم اون غيبت كبراي قبلمون تكرار بشه...
دوست داشتم تو شرايط و حس و حال ديگه اي بودم تا پست بهتر و كاملتري رو راجع به پينك فلويد مي نوشتم... تا حداقل نشون بدم ديويد گيلمور سروره راجر واترزه :)
ولي...............

پي نوشت 2: ...

پي نوشت 3:
کوره ها سرد شدن...
سبزه ها زرد شدن... خنده ها درد شدن...
از سر تپه، شبا...شیهه اسبای گاری نمیاد...
از دل بیشه، غروب چهچه سار و قناری نمیاد...
دیگه از شهر سرود
تکسواری نمی یاد
دیگه مهتاب نمیاد
کرم شب تاب نمیاد
برکت از کومه رفت...
رستم از شانومه رفت...
تو هوا وقتی که برق می جه و بارون میکنه
کمون رنگ به رنگش دیگه بیرون نمیاد
رو زمین وقتی که دیب دنیا رو پرخون می کنه
سوار رخش قشنگش دیگه میدون نمیاد...
شبا شب نیست دیگه یخدون غمه...
عنكبوتاي سيا شب تو هوا تار مي تنن...
دیگه شب مرواری دوزون نمیشه
آسمون مث قدیم شبها چراغون نمیشه
غصه کوچیک سردی مث اشک جای هر ستاره سوسو میزنه!!!
سر هر شاخه خشک از سحر تا دل شب جغده که هو هو میزنه...!!!

دلا از غصه سیاس...
آخه پس خونه خورشید کجاس.........؟
قفله؟وازش می کنیم!
قهره؟نازش می کنیم!
می کشیم منتش... ...می خریم همتشو!
مگه زوره؟ به خدا هیچکی به تاریکی شب تن نمیده...
موش کورم که میگن دشمن نوره به تیغ تاریکی گردن نمیده!

دخترای ننه دریا رو زمین عشق نموند...
خیلی وقت پیش بارو بندیلشو بست خونه تکوند
دیگه دل مثل قدیم عاشق و شیدا نمیشه
تو کتابم دیگه اون جور چیزا پیدا نمیشه...
دنیا زندون شده...
نه عشق نه امید نه شور...
برهوتی شده دنیا که تا چش کار میکنه مردس و گور...

نه امیدی......! چه امیدی؟؟به خدا حیف امید...!!!
نه چراغی......! چه چراغی؟؟چیز خوبی میشه دید؟
نه سلامی......! چه سلامی؟؟همه خون تشنه ی هم
نه نشاطی......! چه نشاطی؟؟مگه راهش میده غم؟

داش آکل مرد لوطی
ته خندق تو قوطی
توی باغ بی بی جون...
جم جمک، بلگ خزون

دیگه ده مث قدیم نیس که از آب در می گرفت
باغاش انگار باهارا از شکوفه گر می گرفت
آب به چشمه! حالا رعیت سرآب خون میکنه
واسه چار چیکه آب چل تارو بیجون میکنه
نعشا می گندن و می پوسن و شالی می سوزه...
پای دار قاتل بیچاره همون جور تو هوا چش میدوزه...
چی می جوره تو هوا؟رفته تو فکر خدا...؟
نه برادر! ...تو نخ ابره که بارون بزنه...
شالی از خشکی درآد پوک نشا دون بزنه...
آخ اگه بارون بزنه...!
آخ اگه بارون بزنه......!

احمد شاملو.....


آخه پس خونه ي خورشيد كجاس؟
خورشيد آسمون مردم ما سالهاس كه يخ زده...
خورشيد ما سال هاس كه خودش تو دل تاريك شب دنبال يه دونه كبريت ميگرده...
اما نمي دونه كبريتش اين پايين تو دست دخترك كبريت فروش انقدر سوخت و سوخت كه دل هيشكي نسوخت...

اينم منم...
زني تن...ببخشيد...مردي تنها...
در آستانه ي فصلي سرد...
در ابتداي درك هستي آلوده ي زمين...
و ياس ساده و غمناك آسمان
و ناتواني اين دست هاي سيماني...
و فكر كنم كه بايد ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد...

سردمه...پس هستم...

...

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه در ۱۲:۱۶


وا‍‍ژه ها و كلمات ناقل معاني و مفاهيمي هستند كه نا خودآگاه با دريافت آنها احساس و حالات گوناگوني در پس زمينه ي ذهن ما تداعي مي شوند و همين پس زمينه ي ذهني باعث شكل گيري نيم بيشتري از درك و برداشت ما از هدف و مقصود حقيقي بيان آن كلمات مي شود.

با در نظر گرفتن اين نكته كه يكي از اصلي ترين و پر كاربردترين راه هاي ارتباط ميان انسان ها ارتباط كلامي و بعضن نوشتاري است پس انتخاب وا‍ژه هاي مناسب و بجا يكي از مهمترين عوامل در رساندن كامل و صحيح مقصود ما از ارتباط با ديگران است.

به همين شكل علائم و نشانه هاي بصري نيز به نحو چشم گيري مي توانند از بار واژه ها كاسته و آنها را در رساندن معنا و مفهوم ياري دهند.در اين بين هدف اصلي اين نوشتار نشان دادن سهم واژه هاست...واژه هايي كه جملات را مي سازند...جملاتي كه اشعار،داستان ها و سخنان ما را شكل مي دهند...اشعار و كتاب ها و سخناني كه شايد خود سرنوشت ما و يك نسل را شكل مي دهند و يا سال ها آوازه ي گوش نسل هاي متعدد خواهند بود...

هدف از خلق آثار هنري مانند شعر،داستان،موسيقي و… نيز انتقال مفاهيم گنجانده شده در اين آثار و به نوعي ارتباط انسان هاست…

موسيقي نيز يك زبان است كه از به هم پيوستن واژه ها پديد مي آيد…واژه هايي كه شايد با كلمات و واژه هاي متداول ما متفاوت باشند ولي مي توانند حتا بهتر از آنها در رساندن اهداف و مفاهيم گوناگون عمل كنند…

نت ها ملودي ها ريتم ها و هارموني ها،واج ها و كلمات اين زبانند…

اشعار نيز با همراهي كردن موسيقي به انتقال هر چه بهتر احساس و مفاهيم كمك بسياري مي كنند…

در موسيقي و شعر نيز انتخاب واژه هاي مناسب چه در متن و چه در نام قطعات يكي از مهمترين عوامل براي انتقال بهتر مفهوم شعر و يا قطعه ي موسيقي به شمار مي رود.

برخي اسامي خود به خود براي گروه ها و سبك هاي مختلف مرز ايجاد مي كنند...يا همانطور كه گفته شد به نوعي قبل از شنيدن يك اثر و يا آشنايي با يك گروه خاص با پيش زمينه ي معنايي كه براي ما به وجود مي آورند باعث ايجاد يك ذهنيت خاص مي شوند كه اين ذهنيت تاثير بسزايي در درك كلي ما نسبت به گروه يا اثر مورد نظر خواهد داشت.

SLAYER...نا خودآگاه با شنيدن نام SLAYER (قاتل،سلاخ) حتا براي كسي كه هيچ ذهنيتي نسبت به اين گروه Thrash Metal ندارد تصوير يك گروه با موسيقي و اشعار بسيار خشن و سريع در ذهن شنونده شكل مي گيرد و او قبل از شنيدن و آشنايي بيشتر با گروه يك ذهنيت نسبي نسبت به موسيقي مورد نظر پيدا كرده كه اين ذهنيت چه درست چه غلط بر نظرات بعدي اون نسبت به گروه تاثير خواهد گذاشت...حتا اگر موسيقي گروه با تصورات او كاملن مغاير بوده باشد...

يا Metallica...فقط چند ميلي ثانيه فكر كردن براي ريشه يابي اين اسم كافيست تا مخاطب تنها با شنيدن نام گروه كاملن متوجه سبك و جزئيات موسيقي و كاري گروه متاليكا شود...


Megadeth,lamb of god,in flames,death,cradle of filth,gojira,immortal,…………


حتا بدون هيچ پيش زمينه اي با شنيدن اسامي بالا 90 درصد ماهيت موسيقي و اشعار گروه (حتا به غلط) در ذهن مخاطب به تصوير كشيده ميشود...

و اما.............TOOL...

تا پس فردا هم روي اين اسم فكر كنين عمرن نمي تونين هيچ پيش زمينه ي درستي نسبت به اين گروه توي ذهنتون ايجاد كنين...(لهجه ام عوض شد :D چون حس كردم عاميانه نوشتن اين دو خط بهتر مطلب رو ميرسونه) و اين يعني موسيقي به وا‍ژه ها معنا مي بخشه نه واژه ها به موسيقي...


Tool با تلفيق موسيقي بي نظير خود با مفاهيم عميق گنجانده شده در اشعار فلسفي و به تفسير بعضي عرفاني و با همراهي جلوه هاي بي نظير بصري به عصاره ي بي نظير و كميابي از موسيقي دست يافته كه تنها لقبي كه مي توان براي اين سبك ويژه انتخاب كرد همين اسم گروه يعني tool است...

Tool در لغت به معني ابزار است...و انتخاب اين نام از طرف اعضاي گروه شايد براي نشان دادن هدف ابزاري موسيقي است...

ابزاري نه فقط براي گذر زمان...بلكه براي لحظاتي فارغ شدن از زندگي روزمره ي بشري...

موسيقي Tool را مي توان به دو بخش كاملن مجزا تقسيم كرد كه با وحود جدا بودن از يكديگر هر دو به طور موازي در يك مسير و به صورت هم نياز پيش مي روند...

از اين نظر اين دو بخش رو جدا از هم معرفي كردم كه خود گروه هيچ وقت متن اشعار رو به همراه آلبوم ها منتشر نكرده تا از تاثير دو طرفه ي هر كدوم از اين ها روي ديگري جلوگيري كنه،البته تاكيد بيشتر روي جلوگيري تاثير ترانه ها به روي موسيقي هستش...چون كه به دليل عميق بودن اشعار گروه اكثر شنوندگان بعد موسيقيايي آلبوم رو كنار گذاشته و خودشون رو توي اشعار آلبوم گم مي كنن در صورتي كه از خيلي جهات هدف اصلي بخصوص اعضاي گروه tool بعد موسيقيايي آلبوم هاست...

بحث حول محور جدا بودن اين دو بخش از هم در كل خيلي بحث پيچيده و سنگيني هستش و هستند كساني كه هر كدوم به يك نظر خاص متمايل هستند...

كساني مثل Roger Waters كه تاكيد بسياري روي اشعار و مفاهيم گنجانده شده در متن ترانه ها دارند و از اين جهت خيلي وقتها بعد موسيقيايي رو فراموش مي كنند و اگر David Gilmour اي در Pink Floyd نبود كسي نمي تونست بدون موسيقي بي نظير Gilmour حتا با در نظر گرفتن اشعار فوق العاده Waters به آلبوم The Wall اين گروه گوش بده...

و همينطور عكس اين قضيه...نميشه فقط موسيقي رو از بعد موسيقيايي نگاه كرد...و در كل به نظر من حضور قوي و همزمان اين دو بخش كنار هم يك امر الزامي براي موفقيت يك اثر هنري است...

يك مثال خيلي خوب براي اين قضيه كنار هم قرار دادن كارهاي انفرادي دو اسطوره ي دنياي راك هستش...يعني Roger Waters و David Gilmour...كارهاي انفرادي Gilmour از نظر موسيقي فوق العاده و بي نظيرن و كارهاي Waters از نظر ترانه ها...ولي توي هر دو كار ميشه به خوبي خلاء وجود بعد ديگر كار يعني موسيقي يا ترانه رو حس كرد.


گروه Tool با سبك Progressive راك/متال در سال 90 در Los Angeles كاليفرنيا شروع به كار كرد...

اولين آلبوم Tool يعني Undertow با ريشه هاي Heavy Metal در سال 93 منتشر شد ولي بعد ها به تدريج اعضاي گروه با انتشار آلبوم Aenima با گذر از Heavy به سمت Alternative به طرف شكل گيري مسير و سبك اصلي گروه پيش رفتند


اعضاي گروه :




Maynard James Keenan(Vocal)







Danney carey(Drums)






Adam Jones (Guitar)







Justin Chancellor (Bass Guitar)a






بهترين تعبيري كه از موسيقي Tool مي توان داشت تلفيق تضادهاست...
اوج ظرافت در عمق خشم و نفرت......غريب و آشنا...شرقي و غربي...

به عنوان يكي ديگر از خصوصيات منحصر فرد اين گروه مي توان به موزيك ويدئو هاي گروه اشاره كرد...
اكثر موزيك ويدئو هاي گروه بدون هيچ گونه تصوير از حضور اعضاي گروه هستند،و دليل اين كار نيز مثل منطق اصلي گروه يعني جلوگيري از به وجود آمدن واسط و مانع بين شنونده و پيام و موسيقي است...
همچنين اغلب ويدئوهاي گروه با تكنيك STOP MOTION يا STOP ACTION تهيه شده اند...
از بهترين موزيك ويدئوهاي گروه كه مثال خوبي براي اين نوع خاص از موزيك ويدئو ها هستند موزيك ويدئو Schism از آلبوم Lateralus است...

همانطور كه قبلن گفته شد يكي از نقاط قوت گروه علاوه بر موسيقي بي نظير گروه،اشعار عميقي هستند كه اغلب توسط مغز متفكر و ستون اصلي گروه يعني Marnyard نوشته مي شوند...Marnyard بدون شك جزو بهترين ترانه سرايان دنياست...(به نظر من ترانه،شعر و... كلمه هاي مناسبي براي نسبت دادن به متن آهنگ ها نيستند)
بدون هيچ توضيح بيشتري براي آشنايي بيشتر با سبك و اشعار گروه ميتونين با داونلود و ديدن ترجمه ي دو تراك از آلبوم Lateralus با سبك و كارهاي اين گروه بيشتر و بهتر آشنا بشين...




Parabol

گرم...به طرز غريب و محصور كننده اي گرم...
اين كالبد..اين كالبد كه من به تن دارم...
اين حقيقت...اين حقيقت كه تو را در آغوش مي كشد...
اين كالبد...اين كالبد كه من به تن دارم...
بسيار حيرت زده و اميدوار...
حيرت زده و به طرز وحشيانه اي اميدوار...

ما به سختي به ياد مي آوريم كه چه بود و چه شد پيش از اين لحظه ي گرانبها...
قبل از انتخاب حضور...در اين لحظه...در اينجا...
صبر كن...
اين كالبد...اين تن كه مرا از حركت باز مي ايستاند...
و تنهايي مرا در اينجا انكار مي كند...
اين تن...با اين تن من خود را جاودانه مي پندارم...و تمام اين درد و رنج را وهم و خيال...

______

Parabola

ما به سختي به ياد مي آوريم چه چيز و چه كسي پيش از اين لحظه ي گرانبها آمده
ما بودن در اين مكان را در اين لحظه بر مي گزينيم...بايست...در درون خود بايست...
اين حقيقت پاك...اين تجربه ي مقدس...
انتخاب حضور در اينجا...

اين كالبد...اين تن كه مرا باز مي ايستاند...انكار تنهايي من باش در اين تن...
اين تن كه مرا باز مي ايستاند...
حس جاودانگي...
اين درد و رنج چيزي چز اوهام نيست...

زنده ام!!! من در اين حقيقت مقدس...در اين حقيقت مقدس و انتخاب حضور در اين جا

اين كالبد...اين تن كه مرا باز مي ايستاند...انكار تنهايي من باش در اين تن...
اين تن كه مرا باز مي ايستاند...
حس جاودانگي...
اين درد و رنج چيزي چز اوهام نيست...

مي گردم و مي چرخم در اين حكايت آشنا...
و حول هر تجربه ي نو خود را مي تنم...
و اين فرصت و مجال را براي و نفس كشيدن و زنده بودن به نيكي مي پندارم...

اين تن كه مرا باز مي ايستاند و وجود سست و فاني ام را به من يادآور مي شود...
اين لحظه را در آغوش بگير و به خاطر آور كه ما جاودانه ايم...و تمام اين درد و رنج وهم و خيال..............

__________________________________

پي نوشت : سلام به همه ي دوستان عزيزي كه خيلي وقت بود دلم براتون تنگ شده بود و نمي تونستم بيام و به بهانه ي چند خط نوشته و كامنت كنارتون باشم...اميدوارم كه حال همه تون خوب باشه...

قبل از هر چيز به خاطر اين دوري طولاني مدت از آرش عزيز معذرت مي خوام...و تولد دو سالگي "متال براي هميشه" رو به آرش و بقيه دوستان عزيزي كه تو اين مدت ما رو از ياد نبردن تبريك مي گم...

يه كم نوشتن از موسيقي و مشتقاتش برام سخت شده بود و الانم چندان فرقي نكرده...اگه مي خواستم تو اين مدت چيزي بنويسم چندان نمي تونستم چيزي در خور و همسو با جو و محيط اين بلاگ و بحث هاي پيرامونش بنويسم...ولي ديگه نتونستم ننويسم...اومدم و با نوشتن اين چند خط يه بهانه تراشيدم تا دوباره كنار هم باشيم...

به اميد اينكه شروعي دوباره باشه براي روزهاي خوب گذشته...

ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design