روزی که دیوارها فرو ریخت آنان کلاه از سر برداشته و هر یک قل و زنجیر را به طرفی انداخته و با چشمانی منتظر فریاد سر دادند که آزادی!!! آزادی فرا رسیده...
و دیوارها فرو ریخت و آنان هر یک با امیدی به فردا وعده ای را چون فاخته ای کاغذی به پرواز درآورد و اینگونه آسمان امید آنان پر شد از فاخته های رنگین کاغذی...اما فاخته ها کاغذی بودند و با کوچکترین باد و بارانی چون کاغذی پاره به زمین نشستند و از آنان جز عقده ها و زخم هایی چرکین بر تن آسمان امید منتظران چیزی باقی نماند...
سالها گذشت و در پس سالها روزهایی تیره و تار بر صفحه های تقویم نقش بستند...هر صفحه به رنگی از یاس و اندوه...هر صفحه پر از پانوشت های حزن آلود که روزی در آن صفحه آرشی میزیست ولی امروز از او لکه ی سرخی به جا مانده و تکه سنگی بر خاک با کلماتی حک شده بر آن که یادگار روزهای بی خاطره است
و حال زمین پر شده از دیوارهایی که مرز فاصله ها را بر تن باورهای ما خط کشی کرده اند،و ما اکنون بین آجرهایی که خود روزی دیوارشان را فرو ریختیم مبحوس گشته ایم...ولی آسمان هنوز بر فراز دیوارهای 30 ساله ی ما پیداست و {خورشید به آسمان و زمین روشنی می بخشد ، و در سپیده دمان زیباست . ابرها باران را به نرمی می بارند . دشت ها سبزند . گزندی نیست . شادی هست ، دیگران راست . آنک البرز ؛ بلند است و سربه آسمان می ساید . و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم ، و در برابرمان دشمنانی از خون ما ؛ با لبخند زشت . و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند ؛ آرش باز خواهد گشت _ کتاب آرش-نویسنده : بهرام بیضایی }
آری...روزی آرش بازخواهد گشت...و آن روز دیگر دیواری بر تن باورهای زخم خورده ی ما نخواهد رست،روزی که دیگر تمام آجر ها در زیر گام های محکم ما مدفون خواهند گشت و آسمان پر است از فاخته های رنگین...اما این بار دیگر خبری از رویاهای کاغذی نیست،این بار دیگر مانعی بر سر راه ما و آسمان آبی وجود نخواهد داشت...و خورشید تا همیشه بر سرزمین ما روشنی خواهد بخشید و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم و در برابرمان مردمی از خون ما،با لبخندی زیبا...و من مردمی را می شناسم که هر روز می گویند آرش خود ما هستیم...
برای رسیدن به آن روز باید چشمانمان باز،گوش هایمان منتظر فریاد مردم هم خونمان و دهانمان آبستن فریادی برای هم صدایی با هم وطنانمان باشند...
برای رسیدن به آن روز باید از خواب ترس و غفلت بیدار شویم،باید به یاد داشته باشیم که ما چیزی فراتر از زندگی و جانمان را در دست داریم که هیچ کس هرگز نباید از ما بگیرد...و آن فکر و اندیشه ی ماست...چیزی که آنان از آن بیم دارند،در پس صورت های سرد و یخ زده ی ما چیزی بیش از گوشت و پوستی که با گلوله ای از ما میگیرند نهفته است،در پس صورت های یخ زده ی ما عقاید ما نهفته اند،و عقاید ضد گلوله اند......
این دولت است که باید از مردم هراس داشته باشد...نه مردم از دولت...
------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
1- اسلام سیاسی جنبش سبز
2- حضور دین رحمانی در فضای سیاسی متکثر
3- استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان
4- میراث خمینی و شریعتی
5- حضور موثر دین را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقیب و بدیل
6- میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد، چرا که انقلاب و امامی که او به آن معتقد است داعیه دار بازگرداندن نقش سیاسی دین و حضور فعال آن در اجتماع در زمانه ای بود که همه دین را در پستوها و در حوزه های فردی و شخصی می جستند. و میرحسین موسوی به عنوان شاگرد راستین معلم شهید دکتر شریعتی، تلاش های او را برای فعال کردن پتانسیل های آگاهی بخش و رهایی بخش مذهب و انقلاب فراموش نمی کند.
7- تلاش شریعتی برای نشان دادن ظرفیت های ارزشمند مذهب حقیقی برای اصلاح و تحول در جامعه
8- میرحسین موسوی نیز نمی تواند از تشیع اصیل چشم بپوشد یا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد و پیشنهاد دهنده تشیعی بی رنگ یا خاکستری باشد
9- تشیع سرخ،تشیع سیاه...و این بار میرحسین موسوی فرزند زمانه ی خود تشیع سبز را به عنوان راه بدیل “اسلام سیاه سیاسی” پیش می نهد
10- تشیع سبز : تشیعی که میراث دار همان ظرفیت های انقلابی و اصلاحی تشیع سرخ شریعتی و اسلام انقلابی خمینی(ره) است، و به جای آشتی با قدرت مسلط زمانه، در برابر ظلم و ستم و جبر و تحمیل و انحصارطلبی و خودخداپنداری و تفرعن می ایستد و سبز و پایدار مقاومت می کند. تشیعی که اگر نبود مقاومت ها و ایستادگی ها، و در عین حال دوراندیشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود.
11- ا ا ا ا...مهندس!!! چرا بنزین تموم شد؟! چی میگی میرحسین؟! حالت خوبه؟!
اینا حرفها و نکاتی بودن که تو یکی از تازه ترین مقالات و بیانات سایت کلمه به عنوان نقد و جوابی بر صحبت ها و خواسته هایی که حول محور سکولاریسم و جدایی دین از سیاست و این حرفا از ابتدای این جنبش مطرح بوده و هست به چشم میخورن...کل مقاله رو میتونین تو خود سایت کلمه پیدا کنین)
دوست دارم به آقای موسوی بگم که برادر ارجمند و جدیدن ارزشی...این همه بازی با کلمات برای چیه؟! تشیع سرخ و سیاه و خاکستری و صورتی خال خال یشمی و... چه معنی میدن که حالا شما تشیع سبز رو هم بهشون اضافه کردی!!! چرا مردم رو بازی میدی؟! یک سال تمام صحبت از آرمان های امامی کردی که همه ی بدبختی های ما از همون روز نحسی شروع شده که اون متولد شده،یک سال از ظرفیت ها و بازگشت به قانون اساسی ای صحبت کردی که این دولت با استفاده از همون ظرفیت هاست که خون مردمش رو تو شیشه کرده...یک سال تمام از پایبندیت به جمهوری اسلامی گفتی ولی هیچکی نگفت احتمالن بالا چشم مهندس ابرو وجود داره!!!...از اونی که هیچ اعتقادی به خدا و پیغمبرت نداشت پشت سرت وایساد و فریاد زد الله اکبر...تا اونی که عین خودت هنوز به ریسمان الهی چنگ میزنه و ازش طلب مغفرت و آمرزش میکنه...منی که اعتقادی به حسین و اهل بیت پیغمبرت ندارم درست عین اون مسلمان معتقدی که بغلم وایساده بود با شنیدن "یا حسین...میرحسین" مو به بدنم سیخ میشد و فریاد میزدم "یا حسین...میرحسین"...چرا که به حرفها و وعده وعیدهات راجع به تکثرگرایی و عمومی بودن این جنبش دل بسته بودم و هنوز هم بستم...ولی کم کم داری نا امیدم میکنی،مثه اینکه واقعن کم کم داری میپری بغل آرمان های امامت...و این یعنی تکرار تاریخ،یعنی بازگشت به 30 سال قبل...و از اونجایی که به قول یکی از ائمه ی اطهارتون "عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه" ما هم امکان نداره دوباره گول بازی با کلمات ارزشی و بی مفهوم شما رو بخوریم،و با اینکه دوست ندارم اینو بگم ولی مثه اینکه مجبورم بگم که درست در همین لحظه یه جورایی راه من و امثال من از راه تو و رفقای به اصطلاح اصلاح طلبت جدا میشه...
شایدم حق با تو باشه و شعور من به صحبت های تو قد نده،ولی من که تو این جملات تو چیزی جز بازی با کلمات و پیچوندن قضیه برای اینکه نه سیخ بسوزه نه کباب نمی بینم...ولی یه چیز این وسط روشنه،و اون اینه که مسیری که تو انتخاب کردی جز به دوران طلایی دهه 60 ختم نمیشه،و تنها تفاوتش اینه که آیندگان از اون به جای دهه ی 60 با عنوان دهه ی 90 و حماقت دوباره ی ملت ایران یاد میکنن
در ضمن...این جنبش به خاطر حضور سرشار ملت ایران بود که مثل توپ تو جهان صدا کرد،و به خاطر همین پلورالیسمی که تو داری وارونه جلوه اش میدی بود که عقاید مختلف با رنگ های مختلف به خاطر یه هدف مشترک کنار هم جمع شدن و همه در یک جنبش با رنگ سبز خلاصه شدن تا روزی به هدف مشترکشون یعنی همون آزادی و حذف ریا و حد و حصر از تمامی عرصه های زندگی مخصوصن همین عرصه ی دین و دیانتی که شما ازش دم میزنی برسن...و این جمله ی شما که فرمودین : " تشیعی که اگر نبود مقاومت ها و ایستادگی ها، و در عین حال دوراندیشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود" حرفی بس واهی و خنده داره...به هر حال من هنوز هم برات احترام خاصی قائلم،و هنوز مثل روز اولی که به عنوان یه غریبه ی آشنا بهت علاقه مند شدم دوستت دارم...ولی واقعن نمی تونم با این مواضع چند پهلو و تکراریت کنار بیام...به عنوان آخرین جمله هم فقط اینو میگم که "دین تو وجودتون ریشه دوونده،تو فکر و ذکرتون،تو تمامی عقاید و تصمیماتتون...شما به دین معتادین!!! همین و بس..." و تا وقتی که این اعتیاد تو وجودتون نهفته اس نمیتونین داعیه ی مبارزه با ظلم و ستم،و تکثرگرایی،آزادی بیان و اندیشه و دموکراسی رو داشته باشین...چطور انتظار دارین با این شعار ها و محدود سازی اهداف تکراریتون تمام جامعه ی ایران و اقلیت هاش رو زیر پوشش جنبشتون قرار بدین؟! چطور انتظار دارین یه سنی،یهودی،مسیحی،بهایی و... به جنبش تشیع! سبزتون بپیوندن؟! همین یک مساله کل ادعاتون رو راجع به تفاوت آینده ی این جنبش با حکومت حال حاظر رو نقض میکنه...از این بحث و این اهداف چه چیزی جز تبعیض و فاشیسم دینی و حذف دوباره ی اقلیت ها و باورهای مخالف و مختلف بیرون میاد؟! که در آخر باز هم به تکرار تاریخ و رسیدن به نقطه ای که الان درش هستیم میرسیم