بیداری

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه در ۱۶:۴۱
روزی که دیوارها فرو ریخت آنان کلاه از سر برداشته و هر یک قل و زنجیر را به طرفی انداخته و با چشمانی منتظر فریاد سر دادند که آزادی!!! آزادی فرا رسیده...

و دیوارها فرو ریخت و آنان هر یک با امیدی به فردا وعده ای را چون فاخته ای کاغذی به پرواز درآورد و اینگونه آسمان امید آنان پر شد از فاخته های رنگین کاغذی...اما فاخته ها کاغذی بودند و با کوچکترین باد و بارانی چون کاغذی پاره به زمین نشستند و از آنان جز عقده ها و زخم هایی چرکین بر تن آسمان امید منتظران چیزی باقی نماند...

سالها گذشت و در پس سالها روزهایی تیره و تار بر صفحه های تقویم نقش بستند...هر صفحه به رنگی از یاس و اندوه...هر صفحه پر از پانوشت های حزن آلود که روزی در آن صفحه آرشی میزیست ولی امروز از او لکه ی سرخی به جا مانده و تکه سنگی بر خاک با کلماتی حک شده بر آن که یادگار روزهای بی خاطره است

و حال زمین پر شده از دیوارهایی که مرز فاصله ها را بر تن باورهای ما خط کشی کرده اند،و ما اکنون بین آجرهایی که خود روزی دیوارشان را فرو ریختیم مبحوس گشته ایم...ولی آسمان هنوز بر فراز دیوارهای 30 ساله ی ما پیداست و {خورشید به آسمان و زمین روشنی می بخشد ، و در سپیده دمان زیباست . ابرها باران را به نرمی می بارند . دشت ها سبزند . گزندی نیست . شادی هست ، دیگران راست . آنک البرز ؛ بلند است و سربه آسمان می ساید . و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم ، و در برابرمان دشمنانی از خون ما ؛ با لبخند زشت . و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند ؛ آرش باز خواهد گشت _ کتاب آرش-نویسنده : بهرام بیضایی }

آری...روزی آرش بازخواهد گشت...و آن روز دیگر دیواری بر تن باورهای زخم خورده ی ما نخواهد رست،روزی که دیگر تمام آجر ها در زیر گام های محکم ما مدفون خواهند گشت و آسمان پر است از فاخته های رنگین...اما این بار دیگر خبری از رویاهای کاغذی نیست،این بار دیگر مانعی بر سر راه ما و آسمان آبی وجود نخواهد داشت...و خورشید تا همیشه بر سرزمین ما روشنی خواهد بخشید و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم و در برابرمان مردمی از خون ما،با لبخندی زیبا...و من مردمی را می شناسم که هر روز می گویند آرش خود ما هستیم...

برای رسیدن به آن روز باید چشمانمان باز،گوش هایمان منتظر فریاد مردم هم خونمان و دهانمان آبستن فریادی برای هم صدایی با هم وطنانمان باشند...

برای رسیدن به آن روز باید از خواب ترس و غفلت بیدار شویم،باید به یاد داشته باشیم که ما چیزی فراتر از زندگی و جانمان را در دست داریم که هیچ کس هرگز نباید از ما بگیرد...و آن فکر و اندیشه ی ماست...چیزی که آنان از آن بیم دارند،در پس صورت های سرد و یخ زده ی ما چیزی بیش از گوشت و پوستی که با گلوله ای از ما میگیرند نهفته است،در پس صورت های یخ زده ی ما عقاید ما نهفته اند،و عقاید ضد گلوله اند......

این دولت است که باید از مردم هراس داشته باشد...نه مردم از دولت...


------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

1- اسلام سیاسی جنبش سبز

2- حضور دین رحمانی در فضای سیاسی متکثر

3- استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان

4- میراث خمینی و شریعتی

5- حضور موثر دین را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقیب و بدیل

6- میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی تواند و نمی خواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد، چرا که انقلاب و امامی که او به آن معتقد است داعیه دار بازگرداندن نقش سیاسی دین و حضور فعال آن در اجتماع در زمانه ای بود که همه دین را در پستوها و در حوزه های فردی و شخصی می جستند. و میرحسین موسوی به عنوان شاگرد راستین معلم شهید دکتر شریعتی، تلاش های او را برای فعال کردن پتانسیل های آگاهی بخش و رهایی بخش مذهب و انقلاب فراموش نمی کند.

7- تلاش شریعتی برای نشان دادن ظرفیت های ارزشمند مذهب حقیقی برای اصلاح و تحول در جامعه

8- میرحسین موسوی نیز نمی تواند از تشیع اصیل چشم بپوشد یا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد و پیشنهاد دهنده تشیعی بی رنگ یا خاکستری باشد

9- تشیع سرخ،تشیع سیاه...و این بار میرحسین موسوی فرزند زمانه ی خود تشیع سبز را به عنوان راه بدیل “اسلام سیاه سیاسی” پیش می نهد

10- تشیع سبز : تشیعی که میراث دار همان ظرفیت های انقلابی و اصلاحی تشیع سرخ شریعتی و اسلام انقلابی خمینی(ره) است، و به جای آشتی با قدرت مسلط زمانه، در برابر ظلم و ستم و جبر و تحمیل و انحصارطلبی و خودخداپنداری و تفرعن می ایستد و سبز و پایدار مقاومت می کند. تشیعی که اگر نبود مقاومت ها و ایستادگی ها، و در عین حال دوراندیشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود.

11- ا ا ا ا...مهندس!!! چرا بنزین تموم شد؟! چی میگی میرحسین؟! حالت خوبه؟!

اینا حرفها و نکاتی بودن که تو یکی از تازه ترین مقالات و بیانات سایت کلمه به عنوان نقد و جوابی بر صحبت ها و خواسته هایی که حول محور سکولاریسم و جدایی دین از سیاست و این حرفا از ابتدای این جنبش مطرح بوده و هست به چشم میخورن...کل مقاله رو میتونین تو خود سایت کلمه پیدا کنین)

دوست دارم به آقای موسوی بگم که برادر ارجمند و جدیدن ارزشی...این همه بازی با کلمات برای چیه؟! تشیع سرخ و سیاه و خاکستری و صورتی خال خال یشمی و... چه معنی میدن که حالا شما تشیع سبز رو هم بهشون اضافه کردی!!! چرا مردم رو بازی میدی؟! یک سال تمام صحبت از آرمان های امامی کردی که همه ی بدبختی های ما از همون روز نحسی شروع شده که اون متولد شده،یک سال از ظرفیت ها و بازگشت به قانون اساسی ای صحبت کردی که این دولت با استفاده از همون ظرفیت هاست که خون مردمش رو تو شیشه کرده...یک سال تمام از پایبندیت به جمهوری اسلامی گفتی ولی هیچکی نگفت احتمالن بالا چشم مهندس ابرو وجود داره!!!...از اونی که هیچ اعتقادی به خدا و پیغمبرت نداشت پشت سرت وایساد و فریاد زد الله اکبر...تا اونی که عین خودت هنوز به ریسمان الهی چنگ میزنه و ازش طلب مغفرت و آمرزش میکنه...منی که اعتقادی به حسین و اهل بیت پیغمبرت ندارم درست عین اون مسلمان معتقدی که بغلم وایساده بود با شنیدن "یا حسین...میرحسین" مو به بدنم سیخ میشد و فریاد میزدم "یا حسین...میرحسین"...چرا که به حرفها و وعده وعیدهات راجع به تکثرگرایی و عمومی بودن این جنبش دل بسته بودم و هنوز هم بستم...ولی کم کم داری نا امیدم میکنی،مثه اینکه واقعن کم کم داری میپری بغل آرمان های امامت...و این یعنی تکرار تاریخ،یعنی بازگشت به 30 سال قبل...و از اونجایی که به قول یکی از ائمه ی اطهارتون "عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشه" ما هم امکان نداره دوباره گول بازی با کلمات ارزشی و بی مفهوم شما رو بخوریم،و با اینکه دوست ندارم اینو بگم ولی مثه اینکه مجبورم بگم که درست در همین لحظه یه جورایی راه من و امثال من از راه تو و رفقای به اصطلاح اصلاح طلبت جدا میشه...

شایدم حق با تو باشه و شعور من به صحبت های تو قد نده،ولی من که تو این جملات تو چیزی جز بازی با کلمات و پیچوندن قضیه برای اینکه نه سیخ بسوزه نه کباب نمی بینم...ولی یه چیز این وسط روشنه،و اون اینه که مسیری که تو انتخاب کردی جز به دوران طلایی دهه 60 ختم نمیشه،و تنها تفاوتش اینه که آیندگان از اون به جای دهه ی 60 با عنوان دهه ی 90 و حماقت دوباره ی ملت ایران یاد میکنن

در ضمن...این جنبش به خاطر حضور سرشار ملت ایران بود که مثل توپ تو جهان صدا کرد،و به خاطر همین پلورالیسمی که تو داری وارونه جلوه اش میدی بود که عقاید مختلف با رنگ های مختلف به خاطر یه هدف مشترک کنار هم جمع شدن و همه در یک جنبش با رنگ سبز خلاصه شدن تا روزی به هدف مشترکشون یعنی همون آزادی و حذف ریا و حد و حصر از تمامی عرصه های زندگی مخصوصن همین عرصه ی دین و دیانتی که شما ازش دم میزنی برسن...و این جمله ی شما که فرمودین : " تشیعی که اگر نبود مقاومت ها و ایستادگی ها، و در عین حال دوراندیشی ها و صبوری ها و مهربانی ها و عدم خشونت های اش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود" حرفی بس واهی و خنده داره...به هر حال من هنوز هم برات احترام خاصی قائلم،و هنوز مثل روز اولی که به عنوان یه غریبه ی آشنا بهت علاقه مند شدم دوستت دارم...ولی واقعن نمی تونم با این مواضع چند پهلو و تکراریت کنار بیام...به عنوان آخرین جمله هم فقط اینو میگم که "دین تو وجودتون ریشه دوونده،تو فکر و ذکرتون،تو تمامی عقاید و تصمیماتتون...شما به دین معتادین!!! همین و بس..." و تا وقتی که این اعتیاد تو وجودتون نهفته اس نمیتونین داعیه ی مبارزه با ظلم و ستم،و تکثرگرایی،آزادی بیان و اندیشه و دموکراسی رو داشته باشین...چطور انتظار دارین با این شعار ها و محدود سازی اهداف تکراریتون تمام جامعه ی ایران و اقلیت هاش رو زیر پوشش جنبشتون قرار بدین؟! چطور انتظار دارین یه سنی،یهودی،مسیحی،بهایی و... به جنبش تشیع! سبزتون بپیوندن؟! همین یک مساله کل ادعاتون رو راجع به تفاوت آینده ی این جنبش با حکومت حال حاظر رو نقض میکنه...از این بحث و این اهداف چه چیزی جز تبعیض و فاشیسم دینی و حذف دوباره ی اقلیت ها و باورهای مخالف و مختلف بیرون میاد؟! که در آخر باز هم به تکرار تاریخ و رسیدن به نقطه ای که الان درش هستیم میرسیم


30 نظر

  1. خاموش نوشته:

    آقای موسوی تا به حال حرفی از ایشان ندیده ام که عوض کرده باشند، ایشان برای اصلاحات آمده بودند و نمی خواستند این حکومت را براندازند، در حالی که بعد از انتخابات با خشونت مواجه شدند و فکر براندازی به وجود آمد. (چون همیشه اولویت با اصلاحات است اگه نشد، انقلاب!)
    کسانی که به دنبال ریشه کن کردن این حکومت هستند سخت در اشتباه اند که آمده اند در پیروان میرحسین! میرحسین به هیچ وجه حتی در اوج دیکتاتوری موافق انقلاب کردن نیست چون همه می دانیم انقلاب چه عواقب وحشتناکی دارد.
    در ضمن اینگونه حرف هایتان: "دین تو وجودتون ریشه دوونده،تو فکر و ذکرتون،تو تمامی عقاید و تصمیماتتون...شما به دین معتادین!!! همین و بس..." معلوم است که نوعی دین ستیزی در شما وجود دارد و اگر نه آنقدر به جوش نمی آمدید که در یک وبلاگ تخصصی موسیقی بیایید حرف های سیاسی بزنید. اصولا کسی که حرف های افراطی گرایانه مثل "شما به دین معتادین، همین و بس!" می زند از منطق خارج است چون تصوری وحشتناک و زننده از دین در ذهن خود ایجاد کرده است.
    پ.ن.:
    1-من لزوما" نه دین دارم نه طرفدار جنبش سبز!
    2-باور کنید حوصله ی این بحث ها در اینترنت را ندارم! چون هیچ نتیجه ندارد (چرا خودمون رو گول بزنیم؟)

    سربلند باشید

  2. امید نوشته:

    دوست عزیز...اگه اسمت رو بدونم راحت تر میتونیم صحبت کنیم
    1-من خودم کاملن با انقلاب های کلاسیک و براندازی هایی که همه با عواقب و نتایجش آشنا هستن مخالفم

    2-گفتی میر حسین به هیچ وجه در اوج دیکتاتوری با انقلاب موافق نیست!!! پس میشه بگی چطور جناب موسوی از امامی حرف میزنن که خودش از عاملان اصلی و به قول معروف بنیانگذار همین انقلاب بوده!!! گفتی که همیشه اولویت اصلاحات است،بعد انقلاب...خب مگه اون پدر و پسر اواخر پادشاهیشون به همین اصلاحات رو نیاوردن؟! نمیشد امام و پیروانش که همین جناب موسوی هم یکی از اونا بود کمی منتظر میموند تا نتایج اون اصلاحات رو ببینه بعد میگفت که تا "شاه از ایران نرود من نمی آیم" و به فکر انقلاب و نابود کردن تمامی پایه های نظام قبلی می افتاد؟! اگه موسوی رو همونوطور که همیشه گفته پیرو امام بدونیم پس باید بگیم که موسوی حداقل با انقلاب 57 موافق بوده! و نتایج اون انقلاب رو هم الان داریم میبینیم

    3-من چی کار دارم به دین مردم؟! خدا همه ی ادیان و پیروانششون رو همیشه سالم و سرحال نگه داره!!! بحث من چیز دیگه اس...دین ستیزی من تو حوزه ی دیگه ای هستش دوست عزیز،اگه میبینی اینطور از صحبت های جدید!(به این خاطر میگم جدید چون برخلاف حرف تو که گفتی موسوی تا حالا حرفش رو عوض نکرده،این صحبت موسوی بعد از گذشت 1 سال از حوادث سال قبل کمی غیر قابل تحمله! دلایلش رو هم برات توضیح میدم) اگه میبینی اینطور از صحبت های جدید موسوی ناراحتم به این خاطره که همه ی ما به این موضوع که دین کارکرد خودش رو در اداره ی جوامع بشری از دست داده آگاهیم،چه بخوایم اسم اون دین رو بذاریم تشیع سرخ،چه تشیع سیاه و چه واژه ی جدید آقای موسوی یعنی تشیع سبز...اینا چیزی جز بازی با کلمات نیستن،که انقلاب 57 هم نتیجه ی همین بازی با نماد ها و کلمات بود...و به نظر من چیزی که ما الان میبینیم تکرار تاریخه! و اگه من که خودم طرفدار سر سخت جنبش سبز و همین شخص میرحسین موسوی هستم الان دارم عملکرد همین جنبش و به اصطلاح رهبرش رو نقد میکنم به خاطره اینه که نمیخوام تکرار اشتباهات 57 رو ببینم...اگه حاصل اون خیزش مردمی این شد فقط به این خاطر بوده که سال 57 کسی نبود و نمی تونست و یا نمی خواست عمکرد رهبران اون خیزش رو نقد کنه،و همه بی چون و چرا پیرو حرفهای اشتباه امثال خمینی بودن...و این شد که بعد از 30 سال برای ما کارکرد و حاصل جمهوری اسلامی و حکومتی که بر پایه ی دین استوار باشه مثل روز روشن شده،و به این خاطره که به نظر من چنین بحث هایی باید از ابتدا نقد بشن تا ما باز هم به مسیر اشتباه نریم

    4-اینجا وبلاگ تخصصی موسیقی نیست دوست عزیز...موسیقی ای که تو این بلاگ به بحث گذاشته میشه موسیقی متاله...حتمن با اهداف و مضامین این موسیقی آشنا هستی ولی برای دوستانی که نمی دونن میگم که موسیقی متال صدای اعتراضه! اعتراض به هر هنجار ناهنجار..اعتراض به هر چیزی که هست و نباید باشه،اعتراض به هر چیزی که جایی برای اعتراض درش وجود داره...پس اینکه در یه بلاگ راجع به سبک متال ما فقط بشینیم و 4 تا صفحه ی ویکیپدیا و 4 تا مصاحبه و شعر رو ترجمه کنیم و چند تا لینک داونلود هم بذاریم و برای چند تا گروه و آلبوم به به و چه چه راه بندازیم وتموم کمی در حق این سبک بزرگ و اهدافش ظلم کردیم...نمیشه از این موسیقی حرف زد ولی از اهداف این موسیقی چشم پوشی کرد و از اشعارش برای بیان حقایق استفاده نکرد،نمیشه خودمون رو طرفدار موسیقی متال بدونیم ولی وقتی حرف از عمل میاد و جایی که موسیقی متال معنی پیدا میکنه پا عقب بکشیم و بگیم اینجا بلاگ تخصصی متاله پس به ما چه که جامعه و کشورمون از سر تا پاش بدبختی میباره...
    در ضمن...اینجا بلاگ تخصصی موسیقیه؟! پش چرا این بلاگ و بلاگ بقیه ی دوستان هفته ای 2 بار فیلتر میشن؟! نمیشه تو بطن ماجرا بود و حرفی نزد دوست من!

  3. امید نوشته:

    حرف از منطق و بحث منطقی زدی...این صحبت منطقی نیست که وقتی ما میدونیم عواقب یک عمل چیه همون لحظه ی اول اون رو نقد کنیم و نذاریم طرف مقابل به راه اشتباه بره؟! پس وقتی من میگم "شما به دین معتادین،همین و بس!" به این خاطره که حتا جناب موسوی هم بارها از بدی ها و ضعف های حکومت های دینی صحبت کردن ولی هنوز به پایبندیش به نظام جمهوری اسلامی و صحبت جدیدش یعنی همین تشیع سبز اصرار داره! به نظرت این غیر منطقیه یا حرف من؟!

    6-هدف این جنبش چه انقلاب نرم باشه چه یه انقلاب کلاسیک و براندازی کامل بهتره که اون هدف و جزئیاتش همین الان مشخص باشه...اگه ما میخوایم به یه جامعه ی سکولار برسیم باید از همون روز اول این جنبش این خواسته رو بیان کنیم...اگه میخوایم رهبر سر جاش باشه،قانون اساسی هم همین باشه،فقط بیایم یه سری اسامی رو عوض کنیم مثلن اسلام ناب محمدی و حذب الله رو بذاریم کنار و به جاش بگیم تشیع سبز و سبز اللهی و... خب این همه خون و خونریزی و تظاهرات برا چیه؟! صبر کنیم 3 سال دیگه میر حسین دوباره کاندید بشه،مطمئنن 3 سال دیگه نه تقلب میکنن نه نیازی به تقلب هست...میرحسین یا هر کسی دیگه از اصلاح طلبا رئیس جمهور شد بیاد و یه سری تغییرات تو فرهنگ لغت سیاسی کشور اعمال کنه...ولی هنوز نظام ما همون نظام فاشیست توتالیتور بی کفایتیه که 30 ساله داریم میبینیم...
    هدف این جنبش همین الان باید مشخص بشه،وقتی که آقای موسوی از پلورالیسم و تکثرگرایی صحبت میکنن کمی خنده داره که بیان و اسم جنبش رو بذارن "تشیع سبز"...این دو کلمه به خودیه خود تناقضات زیادی رو در صحبت های رهبران این جنبش نشون میده...و به نظر من کاملن اشتباهه...پس به محض مشاهده ی چنین صحبت هایی از سایت کلمه،تو این بلاگ که تو این کشور تنها جاییه که میتونم آزادانه و بدون ترس از عواقبش حرفام رو بزنم این پست رو گذاشتم...

    اینکه حرفام کمی طولانی شد به این خاطر بود که شاید این کامنت جوابی باشه برای خیلی های دیگه که مثل خاموش عزیز چنین برداشت هایی از این پست داشته باشن

    پیشاپیش اگه ناخواسته تو حرفام توهین یا بی حرمتی ای به کسی یا عقیده ای شده معذرت میخوام...

  4. آرش نوشته:

    سلام امید جان
    پستت رو کامل خوندم. نظراتت خیلی جالب بودند. به نظر من، کسی که با شعار «آرمان های امام» آمده است لیاقت رهبری جریان های سیاسی دگر اندیش رو نداره. مردم باید خودشون مسیر تحول و تغییر رو پی بگیرند و میرحسین موسوی و سایر مخالفان رویه ی فعلی نظام هم باید تابع خواسته های مردم باشند... اصلاً ما ها خیلی جلوتر از موسوی ها و کروبی ها هستند... مردم با دخالت دین در سیاست مخالفند: استقلال، آزادی ، جمهوری ایرانی...
    با نظر دوستمون «خاموش » در موارد زیر مخالف هستم:
    گفته اند: «معلوم است که نوعی دین ستیزی در شما وجود دارد و اگر نه آنقدر به جوش نمی آمدید که در یک وبلاگ تخصصی موسیقی بیایید حرف های سیاسی بزنید.»
    استدلال ایشون اینه که چون حرف سیاسی زده می شه پس دین ستیز هستی.... خیلی غیر منطقیه. ضمناً اگه این صرفاً یک وبلاگ موسیقیه چرا تا حالا چهار بار فیلتر شده؟؟ ثانیا برداشت خاموش از حرفی که زدی:« شما به دین معتادین!! » رو هم قبول ندارم. من فکر می کنم منظورت اینه که آموزه های دینی و سنتی به هیچ وجه نمی تونه ما رو به جامعه ای آزاد و سکولار برسونه... بدیهیه در جامعه ای که دین ابزار سلطه و سرکوب رژیم علیه مردم شده نمی شه از همون دین برای آزادی استفاده کرد. دین آفت جامعه ی ما شده.
    امید جان ممنونم که بحث خوبی رو آغاز کردی... جای این پست ها در نت خالیه.. ممنون

  5. آریاناز نوشته:

    این نشانه آزادیه
    الان لینکتونو اصلاح میکنم
    شما هم زحمت بکشید لینک منو اصلاح کنید
    فیلتر شدم به دلیل اینکه در آزادترین کشور دنیا زندگی میکنم و به دلیل این که هیچ حرف سیاسی نمیزنم
    به هیچ فرقه و دینی توهین نمیکنم و ایرانیم

  6. خاموش نوشته:

    سلام جناب امید، همونطور که قبلا با شما بحث نیز کرده بودم انتظار داشتم که پاسخ من را با تشریح کامل بدهید و واقعا هم ممنونم! باور کنید شرمنده ام اگر ذره ای دستتان اذیت شده باشد به خاطر تایپ.
    1- خوبه که با انقلاب موافق نیستی چون انقلاب نتیجه هر افراطی است.
    2- نمی دانم چرا همه خمینی را یا فرشته می دانند یا شیطان بزرگ! باور کنید خمینی هم اشتباه کرده است هم کار درست و منطقی... خب داستان انقلاب خمینی به این دلیل اتفاق افتاد که مردم ابتدا از راه اصلاحات توسط شخصیت های بزرگی همچون مصدق بر آمدند اما حکومت شاهنشاهی با کودتای 22 مرداد تقریبا دیکتاتوری مطلق سیاسی خود را اعلام کرد (البته هنوز آزادی در بخش های اجتماعی و هنر بود) سپس خمینی به فکر براندازی روی آورد و موفق هم شد. اما ای کاش این کار را نمی کرد... ای کاش جنبش خمینی به جای اینکه مقامات را عوض می کرد، مردم را بیدار می کرد! از نظر من جنبش موسوی باید مدنی باشد، دوست ندارم در مدت یک تا دو سال همه چیز عوض شود، بلکه می خواهم مردم دور افتاده ی روستایی را که بدون هیچ دلیل و برهانی قانع می شوند را بیدار کنم... چرا دور برویم؟! شاید باید کسانی که نزدیک خودمان هستند و مانند من و شما هیچ اهمیتی به این مسائل نمی دهند و غرق در کار های بی اهمیت شده اند را بیدار کنیم... موسوی می گوید راه خمینی را ادامه می دهد نه تک تک کار های او! راه خمینی اعتراض به وضع موجود بود اما بیچاره چون آخوند بود نمی تونست راه حل درستی برایش پیدا کند!

    2- البته این نوعی تفکر است که من پاسخی برایش فعلا پیدا نکرده ام. این نوع حکومت غیر دینی که شما از آن حرف می زنید نوعی از دولت است که خب در بعضی کشور ها هم جواب داده است. اما من درد شما را می دانم (البته اینطور فقط فکر می کنم) شما فکر می کنید چون آزادی ندارید و حجاب اجباری است و فیلترینگ تمام سایت های روشنفکر را پوشانده است و بسیجی ها دیروز رفته بودند تمام شیشه های مغازه های بازار تهران را شکستند، اشکال از "دینی بودن" حکومت است! آیا اسلام گفته زن ها را به زور بچپونید توی پارچه؟! آیا واقعا اسلام گفته مردم بیچاره را توی خیابون بکشید؟ اسلام گفته هر کسی بر ضدتان حرف زد اعدامش کنید؟
    واقعا خونم به جوش می آید وقتی مردم ساده انگار اسلام را اینگونه فرض می کنند. اگر اسلام این را نگفته است پس چه گفته است؟
    گفته عین پیامبرتون برید مرد و مردونه با دشمنانتون مذاکره کنید تا بلکه به نتیجه ای برسید (اشاره به مذاکره نکرن ایران)! خاکستر بر سر محمد پاشیدند و ایشان ذره ای تکان نخوردند... اسلام می گوید حق ندارید ناموس مردم را در خیابان ها دستگیر کنید. به هر خدایی که قبول دارید و ندارید قسم این حکومت هیچ ربطی به اسلام ندارد! اسلام فقط به اصول بنیادین اشاره می کند و در ریز مسائل کمتر دخالت می کند و بقیه را به عهده ی عقل و احساسات فرد می گذارد. من نمی گویم موسوی خوب است یا بد است، فقط می گویم موسوی همانند من خونش به جوش آمده است که به نام اسلام چنین جنایاتی مرتکب می شوند و او دوست دارد دولت اسلامی واقعی سر جایش برگردد! ای کاش نگاهی به کشور های نمونه ی اسلامی مانند مالزی می انداختید و پیشرفت دیوانه وار آنها را در عین حال دولت اسلامی، بررسی می کردید.

    4- کاملا با حرفتان موافقم و نظرم را عوض کردم!

    5- فکر کنیم توی قسمت های قبل یه جورایی جواب دادم

    6- راستش شما خیلی امیدوارید! 3 سال بعد آنها لاریجانی را ساخته اند و سر جایش می نشانند، موسوی به علت زیر پا گذاشتن قوانین نظام دیگر نمی تواند کاندید شود! تا موسوی بخواهد تکان بخورد به مردم می گویند اسلام در خطر است و بعدشم که معلوم است!

    7- عذر می خوام که نمی تونم جوابتان را برای کلمه ی "تشیع سبز" بدهم چون اطلاعاتم در آن حد کافی نیست و منظور موسوی را نمی دانم!

    ----
    پ.ن.1: جناب آرش من نگفتم چون حرف سیاسی زده می شود دین ستیز هستند، چون ایشان گفتند «شما به دین معتادین!!! همین و بس» این نتیجه را گرفتم
    پ.ن.2: واقعا اسم من تاثیری توی بحث داره؟
    پ.ن.3: دوست دارم بحث به صورت گفتگو باشد تا نتی!
    پ.ن.4: جالب است که شما پسوند «امام» را به کار می برید!
    پ.ن.5: نمی دونم چجوریی حوصلم شد ادامه بدم ولی زیاد خوشبین نیستم!

    سربلند باشید

  7. امید نوشته:

    خاموش جان...اسمت رو به این دلیل خواستم بدونم که من خودم توی صحبت هام اگه تو رو با اسمت خطاب کنم احساس راحت تری دارم تا اینکه مثلن بگم "خاموش جان" یا "خاموش عزیز" و...به هر حال هر جور راحتی دوست عزیز
    ---
    به نظر من انقلاب 57 رو آرمان گرایی و ایدئولوژی های رویایی مردم پیروز کرد تا چیزی یا شخصی دیگه...رویای utopia و مدینه ی فاضله ی مردم بود که به خمینی و اطرافیانش امکان داد که جامعه رو به سمت یه جامعه ی دینی ببره،نسل آرمان گرای اون موقع راه رسیدن به اون utopia رو فقط در نظامی به اسم "جمهوری اسلامی" میدید،و این فاشیسم دینی به نظر من یه دوره ی غیر قابل انکار تو تاریخ ایران بود که یه روز باید طی میشد...و نباید اجازه داد که با برگشت به عقب به ابتدای اون راه برگردیم...

    من خودم به شخصه اعتقادی به هیچ دین و مذهبی ندارم،ولی اصلن برام مهم نیست که بقیه ی 70 میلیون جمعیت ایران دیندار هستن یا نیستن،هیچوقت هم به خودم اجازه نمیدم که به واسطه ی عقیده ی کسی راجع به اون شخص قضاوت کنم یا به عقیده یا باوری توهین کنیم...ولی این تا وقتیه که بقیه هم همین حق رو در قبال من رعایت کنن! و دین یا باور شخص دیگه ای باعث سلطه ی بی چون و چرا روی من و سایرین نشه...و این درست همون چیزیه که از صحبت هایی که تو سایت کلمه شده بود بیرون میاد...وقتی ما اسم و هدف یه جنبش رو در راستای یه مذهب تعیین میکنیم خود به خود همه ی عقاید و باورهایی که زیر پوشش اون مذهب نیستن رو از دور خارج کردیم...یه فرد سنی،یا مسیحی یا یهودی یا بی دین و بی خدا و... چطور میتونه خودش رو همراه جنبش "تشیع سبز" ای بدونه که هدفش اجرای قوانین اسلامی در کشورده؟
    اونم در حالی که جامعه ی ما الان 32 ساله تحت سلطه ی فاشیسم دینی جمهوری اسلامیه! چطور توقع داری که فردی از این جامعه بازم به آینده ی یه حکومت دینی دل ببنده؟!
    من به دنبال یه "حکومت" عیر دینی نیستم...لفط حکومت به نظر من اشتباهه و حکومت با خودش معانی تمامیت خواهی و دیکتاتوری رو به دنبال داره،من دنبال "جمهوری" هستم،بدون پسوند و پیشوند...جمهوری ای که توش مذهب معیار سنجش نباشه...جمهوری ای که توش یه مسلمان با یه مسیحی یا یه بی مذهب و... تفاوتی نداشته باشه،جمهوری ای که همه ی ما به عنوان یه "انسان" درش به یک اندازه حق داشته باشیم
    و این هدف به نظر من با دنبال کردن راه و روش خمینی و بعضی راه کار های موسوی و کروبی به دست نمیاد

    راجع به مالزی حرف زدی! خاموش جان قبلن یه پست تو همین بلاگ گذاشتم که میتونی بخونیش...راجع به کشورهای اسلامیه! اگه اشتباه نکنم 57 کشور در دنیا مسلمان هستن(جمعیت غالبشون مسلمان هستن) از این تعداد به جز 3 کشور که سکولار! هستن و دینشون از سیاست جداست بقیه همه جز کشورهای عقب افتاده و جهان سومی هستن که نظام حاکم بر همشون هم حکومت های دینی و دیکتاتور هستن...اگه اون پست رو بخونی بیشتر متوجه حرفام میشی...ولی فقط این رو بدون که مالزی یه نظام کاملن سکولار هستش...دو کشور دیگه هم ترکیه و امارات متحده هستن!
    این مشگلات فقط تو جهان اسلام نبوده...کشورهای مسیحی هم چنین مشگلاتی رو داشتن،قرون وسطی و سلطه ی بی چون و چرای دین بر اروپا این رو به خوبی نشون میده،چیزی که اروپا رو اروپای فعلی کرد رنسانس و تغییرات فکری و فرهنگی جامعه ی اروپا و کوتاه شدن دست کلیسا از حاکمیت بود...

    راجع به اسلام و خوبی و بدیش هم حرف زیادی نمیزنم...ولی فقط اینو بهت اطمینان میدم که نظرات من راجع به اسلام و هر دین دیگه ای هیچ ربطی به ظلم و ستم این حکومت به اسم اسلام نداره...انقدر دلیل و منطق برای نفی باورهای دینی وجود داره که نیازی به استناد به ظلم و نتایج چنین حکومت هایی نیست،البته ناتوان بودن دین در اداره ی جوامع بشری هم خودش میتونه دلیل خوبی باشه تا حداقل فاصله ی باورهای مذهبی و عقلانیت رو طوری رعایت کنیم که باورهامون تو فکر و تصمیماتمون نقش نداشته باشن،مخصوصن تصمیماتی که سرنوشت یه ملت رو مشخص میکنن!!

  8. خاموش نوشته:

    از طرفی می گویی به هیچ آیینی توهین نمی کنم بعد می گویی انقدر دلیل و منطق برای نفی باورهای دینی وجود داره که فلان!
    1- مگه توهین کردن یعنی فحش مستقیم؟ تو از دین مسیحیت و اسلام چی می دونی که میگی با دلیل و منطق نقضش می کنم؟ اگر اسلام و مسیحیت فقط روی عقل سوار بود که زودتر از اینها از بین رفته بود! ببینم کدوم التزام عقلی به ما می گوید که یک انسان را نباید کُشت؟ کدوم عقل به ما می گوید که نازی ها میلیون ها انسان را کشتند باید محاکمه شوند؟

    2- دیدی گفتم بحث همش سلیقه ایه و به هیچی نمی رسه هی یه طرف حرف خودشو می زنه؟!

    3- کاملا می تونستم حدس بزنم که بحث رو دینی می کنی...

    4- باز که می گویی ناتوان بودن دین در حکومت قرون وسطی! مگر نگفتم دین قرون وسطی مسیحیت نبود؟ می بینی چطور دوست داری نتایج یک حکومتی که اسم خودش را دینی گذاشته به خود اون دین بچسبونی؟

  9. امید نوشته:

    تعجب میکنم از این حرفت خاموش جان...اگه حرف تو درست باشه هر انتقادی از هر چیزی تو این دنیا توهین تلقی میشه!!!
    من به هزار دلیل هر نوع مذهبی رو برات نقد میکنم اگه بخوای...تو هم با هر دلیلی که داری حرفای من رو نفی کن...به این میگن گفتگو و بحث...
    من مثلن فلان عمل یکی رو نقد میکنم و میگم آقای x تو این زمینه اشتباه کرده،یکی دیگه هم میاد و با دلیل خودش میگه نه! آقای X کارش خیلی هم درست بوده...اینا توهین نیست دوست عزیز،به این میگن انتقاد یا بحث منطقی یا هر چیزی که بشه اسمش رو گذاشت
    توهین با نقد زمین تا آسمون تفاوت داره دوست عزیز
    شما گفتی که "دین نداری" ولی شبیه مسلمان های معتقد و متعصب صحبت میکنی...
    خاموش عزیز...دین یه باور شخصیه،یه امر کاملن خصوصی...و تا جایی که خصوصی نگه داشته بشه به من ربطی نداره که باور تو یا یکی دیگه درسته یا غلط،ولی وقتی اون باور به یه قانون بدل بشه و باعث سلطه ی بخشی از جامعه به بخش دیگه ای بشه دیگه اون دین پاش رو از یه باور فراتر گذاشته...یه مثال از یه کشور که با قوانین دینی اداره میشه و دموکراسی،آزادی(در هر زمینه ای)،حقوق بشر و... در اون کشور در حد حتا متوسط وجود داره برای من بزن و من قبول میکنم که با ایدئولوژی دینی میشه یه جامعه رو اونم تو قرن 21 ام اداره کرد...فقط به این توجه داشته باش که کشوری مثل مالزی یا ترکیه با وجود اکثریت مسلمانش با قوانین غیر دینی اداره میشه و یه نظام کاملن سکولار داره...

    راجع به از بین رفتن یا نرفتن ادیان مختلف بهت بگم که این دلیل خوبی برای درست و مبرا بودن از هر مشگل و نقدی نیست...
    «هنگامی‌که یک ‌نفر دچار پندار می‌شود، او را دیوانه‌ می‌خوانند. هنگامی که افراد بسیاری دچار یک پندار می‌شوند، آن‌ها را مؤمن‌ خطاب می‌کنند»
    کمیت معیار خوبی برای سنجش نیست دوست عزیز...
    آئیین های بودائیسم،گاوپرستی،آتش پرستی و خیلی آئین های دیگه هم پیروان زیادی دارن،آیا اینکه از بین نرفتن دلیل اینه که این باورها صحت دارن؟!
    اهل سنت 75 درصد مسلمانان جهان رو تشکیل میدن،و شیعه فقط 25 درصد...پس یه شیعه با این آمار باید قبول کنه چون سنی ها بیشترن شیعه به کل اشتباهه!! یا مسیحیت رو که بیشترین پیروان رو در جهان داره باید دین حقیقی و بقیه ادیان رو اشتباه دونست

    گفتی که "تو از مسیحیت و اسلام چی میدونی؟!"
    خاموش جان من خودم حداقل تا 5 سال پیش یه مسلمان کاملن معتقد بودم،تو دوران راهنمایی و دبستان هم کاپیتان تیم ملیه قرائت صوت قرآن بودم،نماز و روزه و بقیه واجبات دینی رو هم انجام میدادم...قرآن رو هم اگه از تو و خیلی های دیگه بیشتر نخونده باشم کمتر نخوندم،کتاب های دینی و... رو هم کم نخوندم...تو این جامعه هم از وقتی هم که چشم باز کردم تو گوشم آیه و حدیث و حرفهای دینی خوندن تا همین الان...پس به اندازه ی کافی از اسلام میدونم...کلی هم با کسان دیگه چه مخالف چه موافق عقایدم بحث کردم،و انقدر تو این زمینه ها مطالعه داشتم و فکر کردم که به چنین باورهایی رسیدم،
    اگه دوست داشته باشی و به قول خودت حوصله داشته باشی میتونیم بحث کنیم تو این زمینه،یا تو منو قانع میکنی یا من تورو...
    من حرف خودم رو نمیزنم...این که بحث دین رو بیشتر از این باز نمیکنم به این خاطره که نمی خوام بحث دینی بشه! چون حرف من اینه نظامیه که با دین اداره بشه از سر تا پا مشگل داره،کاری هم ندارم به اینکه اون دین درسته یا غلط...ولی همونطور که بالاتر گفتم اگه دوست داشته باشی میتونیم تو این زمینه تا هر وقت که بخوای بحث کنیم و بهت ثابت کنم که دینی که ازش حرف میزنی انقدرا هم که فکر میکنی بدون اشگال نیست
    علمی...فلسفی...منطقی...و یا با استفاده از خود قوانین دینی......با هر دلیل و برهانی میشه مذهب رو نقد کرد

    این رو هم همیشه تو ذهن داشته باش که " هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که نتوان آن را نقد کرد "...

  10. امید نوشته:

    لینک همون پستی که گفتم :
    http://metal4evermore4.blogspot.com/2010/01/holier-than-thou.html

  11. خاموش نوشته:

    1- مسائل را قاطی نکنید! آن مثالی که شما از کار شخص x در زمینه ای انجام داده است نقد می کنید با حرفی که در مورد دین می زنید خیلی فرق می کند. دین یک اعتقاد درونی است ولی کار شخص یک عمل بیرونی! پس مثالتان از اساس اشتباه است...

    2- اما در مورد نتیجه گیری جالب شما! بنده نه مسلمانم نه مسیحی، هنوز دین خودم را انتخاب نکرده ام و بسیار در این زمینه محتاطانه عمل می کنم. سالها است که فلسفه می خوانم و اگر در بین کلمات من آثاری از تعصب پیدا کردید حتما بگویید.

    3- در مورد بحث دولت دینی، من می خواستم بگویم که دین چیزی که از یک دولت می خواهد این نیست که اسمش دینی باشد و بس. چیزی که دولت دینی می خواهد این است که یک سری اصول کلی را رعایت کنند و بس! دولت دینی حتما نباید به شکل خاصی از پارلمان در بیاید، مالزی پارلمان معمولی دارد و نوع حکومت آن فدرال است، اما کاملا آزادی را می توان در این کشور دید. مسلمان در کنار مسیحی در کنار بودایی راحت بدون هیچ گونه تبعیض در حال تحصیل و کار می باشد. به این می گویند یک دولت که تقریبا هیچ قانون دینی را زیر پا نگذاشته باشد... آری، دین در اکثر اوقات به ریز مسائل وارد نمی شود و فقط کلیات را بیان می کند، بقیه را به عهده ی «عقل» و «احساسات» فرد می گذارد.

    4- نمی دانم از کجای حرف من موضوع «از بین رفتن یا نرفتن ادیان مختلف» را انتخاب کردید و شروع به توضیح چیز هایی کردید که تقریبا بدیهی به نظر می آید، ولی احتمالا از جمله ی "اگر اسلام و مسیحیت فقط روی عقل سوار بود که زودتر از اینها از بین رفته بود" چنین موضوعی را برداشت کرده ای. البته شاید اگر بیشتر دقت می کردی چنین اتفاقی نمی افتاد. به هر حال منظور من از جمله تاکید روی کلمه ی «عقل» بوده است. یعنی اینکه آیینی که فقط روی عقل استوار باشد دیری نخواهد پایید و حتما احساسات هم همراه آن است و شاید اصلی ترین عنصری باشد که پیروانش را جذب می کند.

    5- چقدر جالب است که شما «چیزی از اسلام دانستن» را خواندن نماز و روزه و عضور تیم ملی قرائت بود می دانی. چه خوب شد از قرآن خواندن هم حرف زدی... البته امیدوارم منظورت از خواندن، در عمق مسائل رفتن باشد. فقط توجه کن که دین اسلام فقط و فقط «قرآن» است نه چیز هایی مثل حدیث و کتاب های دینی. پیشنهاد می کنم اگر می خواهی دینی را بشناسی گذشته ی خودت که آیه و حدیث تو گوشت خوندن، را فراموش کن بعد بروید کتاب مخصوص آن را بخوانید. انجیل هم کتاب جالبی است که تصورات من نسبت به دین مسیحیت بسیار تغییر داد...

    6- "هیچ چیز آنقدر مقدس نیست که نتوان آن را نقد کرد" هیچ چیز مقدسی وجود ندارد، چون تقدس شمردن تعصب می آورد

    7- یه سوال: چرا نباید یک انسان را کشت؟

  12. سیاوش نوشته:

    پستت رو خوندم اما وقت نمیکنم همه کامنتا رو بخونم ...
    با بیشتر حرفات موافقم .... میر حسین اشتباهات زیادی کرده .... آدم نقد پذیری هم نیست ... این کاراش فقط به ضرر مردمه ... باید بیشتر به نقد ها توجه کنه ....
    اما بالاخره این جنبش باید یه رهبری چیزی داشته باشه (نه رهبری مثل مدل رهبرای جنبش های دیگه )
    به نظرم تنها کسی که میتونه باشه خود میر حسینه ... افراد خارج نشین که صداشون از جای گرم بلند میشه ..مردمم که به حرف اونا گوش نمیدن ... کس دیگه ای هم محبوبیت فعلی میر حسین رو نداره تو ایران.... میر حسین باید حرفاشو تصحیح کنه مواضعشو به مواضع مردم نزدیک تر کنه .... اگه به همین راهش ادامه بده جنبش کم کم تضعیف و نابود میشه....
    با نظرت راجع به دین هم کاملاً موافقم .... آره دین افیون توده هاست ... معتاد میکنه ....
    به نظرم من هم بهترین راه اصلاحاته ... نه انقلاب کلاسیک نه مدرن و مخملی و پشمی و نخی اینا!... انقلاب کلاسیک که دیگه عمراً جواب نمیده هم هزینش بالاست هم خیلی بدختی داره .... نمونه انقلاب مخملی رو هم تو گرجستان بود کجا بود(؟) دیدیم.... بهترین راه اصلاحاته.... اگه همون نظام شاهنشاهی رفرم میشد الان به اینجا نمیرسیدیم ... به نظرم عاقل ترین فرد تو تاریخ معاصر ایران مصدق بود که این عقیده رو داشت داشت ..... خدا(؟) بیامرزتش ...

  13. خاموش نوشته:

    راستی کسی در اینجا عقاید شبیه به شما دارد:
    http://greennpath.wordpress.com/2010/07/07/moosavi/
    (به نظر می رسد بنده نیز از این حرف موسوی زیاد خوشم نیامده است!)

  14. محسن نوشته:

    سلام دوستان
    یه لحظه رفتم METAL4EVER3 دیدم خبری ازتون نیس
    ترسیدم گفتم یه اتفاقی افتاده باز اومدم اینجا که دیدم بحث داغه و داغه مثل همیشه .
    دوستای گلم من برگشتم و مثل همیشه در کنار هم خواهیم بود از اونجا که وبلاگ شما دوستای گلم به نوعی حکم انجمن برو بچ رو پیدا کرده اجازه میخوام ادرس وبلاگ جدیدم رو همین جا برا دوستای دیگه ا زجمله
    شهره عزیز
    TRANE
    محمد
    فرهاد
    سعید
    و همه دوستان بنویسم و از همه شون میخوام در کنار هم
    مثل یه زنجیر محکم و محکم تر از قبل به جنگ با ستیز بریم.

    WWW.METALSTORMY2.BLOGFA.COM

    بازم ممنون

  15. امید نوشته:

    خاموش جان...راجع به اون مثال شاید من مثال خوبی رو انتخاب نکردم،ولی به نظر من انتقاد با توهین کیلومترها فاصله داره،و تا وقتی که منطق و ادب رعایت بشه مهم نیست موضوع انتقاد چی باشه،چه دین،چه یه انسان،چه یه دولت و چه هر چیز دیگه ای...تا انتقاد نباشه نه حقیقتی آشکار و نه دروغی برملا میشه
    ---
    راجع به "نتیجه گیری جالب" ام هم بگم که،اون یه نتیجه گیری نبود و من فقط گفتم "شبیه" اونا صحبت میکنی...من عادت ندارم راجع به کسی قضاوت کنم...منظور من از اون حرف شباهت صحبت های تو با خیلی از دوستان مسلمی بود که بعضی وقتها باهاشون بحث میکنم...شباهتی هم که تو صحبت های شما و اونا دیدم از اینجا بود که تو طوری حرف میزنی که همه ی حرفات صد در صد! درست هستن...طوری راجع به دین اسلام صحبت میکنی که انگار جای هیچ شک و شبهه ای درش نیست...و این نوع صحبت ها هستن که بوی تعصب میدن!
    مثلن اونجا که راجع به پیامبر و ایرانیان حرف زدی...
    تو گفتی که : "گفته عین پیامبرتون برید مرد و مردونه با دشمنانتون مذاکره کنید تا بلکه به نتیجه ای برسید (اشاره به مذاکره نکرن ایران)! خاکستر بر سر محمد پاشیدند و ایشان ذره ای تکان نخوردند..."
    از چیزی که تقریبن یه قصه اس یه دلیل و برهان ساختی...طوری هم با قاطعیت حرفاتو زدی که هر کی ندونه فکر میکنه خودت اونجا بودی...
    دوست عزیز،کی گفته پیامبر اومد با ایرانیان مذاکره کنه؟! یه نامه داد و ایرانیانی که نسل ها بود یکتا پرست بودن رو دعوت به یکتا پرستی کرد!!! معلومه که دعوت یکتاپرستی ملتی که عمری بت پرست بوده از یه ملت که نسل ها یکتا پرست بوده و هست دعوت خنده داریه...و معلومه که ایرانیان پشیزی به اون نامه ارزش نمیدن،در ضمن! اگه اون فقط یه دعوت بود و اگه "لا اکراه فی الدین" پس دیگه جنگ و لشگرکشی و نسل کشی و چزیه گرفتن پیامبری که ادعا میکنی ایرانی ها روش خاکستر پاشیدن برای چی بود؟! پیامبر کی اومد ایران که روش خاکستر پاشیدن؟!
    اگه میخوای بدونی ایرانی ها چطور مسلمان شدن برو یه کم تاریخ بخون(البته نه کتب تحریف شده)،یه سری کتاب هم هست که اگه بگردی حتمن پیدا میکنی...چیزی که الان تو ذهنمه و بهت پیشنهاد میکنم بخونی کتاب "دو قرن سکوت - نوشته زرینکوب"...
    فکر کردی پیامبر اومد ایران و گفت ایرانی های عزیز بیاین مسلمان بشین و ایرانی ها هم آئین های کهنشون رو یک شبه فراموش کردن و با آغوش باز مسلمان شدن؟! نه دوست عزیز...حتمن کمی تاریخ بخون...
    تو خیلی دیگه از صحبت هات هم طوری راجع دین اسلام صحبت کردی که انگار 100 درصد حقیقت محض هستن و خودت هم اون حقایق رو حتمن قبول داری و قبلن اثبات کردی...در صورتی که صورت مساله ی ما همین دینه! و تو داری جواب رو با همون صورت مساله به ما میدی...و تازه خودت هم که میگی هنوز دینت رو انتخاب نکردی،پس میشه از این حرف نتیجه گرفت که هنوز راجع به اسلام و هر دین دیگه ای به یه نتیجه و باور درست نرسیدی...حالا چطور با اون باور و نتیجه ی ناقص که خودت هنوز بهش نرسیدی میخوای ما رو قانع کنی؟!
    ---
    خاموش جان یه سوال می پرسم،و ازت خواهش میکنم که از این سوال من نارحت نشی..."گفتی که سال هاست فلسفه میخونی" توی پروفایل گوگلت 18 سال سن داری...وقتی میگی سالها فلسفه خوندم آدم حداقل یه فرد 25 ساله میاد تو ذهنش که حداقل 7 سال مطالعه ی فلسفی و آزاد داشته...ولی یه کم سخته که کسی رو با 18 سال سن در نظر داشت که میگه سالها فلسفه خوندم...اگه اینطوره واقعن بهت تبریک میگم،که انقدر به مطالعه علاقه مندی که با 18 سال سن سالها فلسفه خوندی...ولی در کل میشه چند تا از اون کتب و فلاسفه ای که آثارشون رو خوندی رو بگی تا ما هم با آثارشون آشنا بشیم...
    اگه کتاب هایی که تو خوندی انقدر فکرشون با دین و مذهب همخوانی داشته فکر کنم که بیشترشون کتاب های فلسفه ی اسلامی بودن...
    تا اونجایی که من اطلاع دارم بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان دنیا اگه آدم بی دین و بی خدایی نبودن حداقل انقدر قطعی راجع به صحت دین اظهار نظر نمی کردن
    نیچه،داوکینز،راسل،اسپینوزا،مارکس،اسپینوزا،داروین از فیلسوفان و دانشمندان بزرگی هستن که من راجع به عقاید و فلسفشون چیزهایی خوندم...حداقل چیزی که از آثار اینها بیرون میاد چیزی جز نفی دین و مذهب نیست...
    اگه از بعد علمی هم بررسی کنی تناقضات فاحشی که بین دین و علم وجود داره انقدر آشکار هستن که نشه نادیده شون گرفت...از اولین و تاثیرگذارترین دانشمندانی که با علم دین و باورهای مذهبی رو زیر سوال برد هم میشه به داروین اشاره کرد...حتمن با نظریه و آثار داروین آشنا هستی...
    خود دین و کتب آسمانی هم انقدر تناقض و شبهه داخلشون هست که به تنهایی و بدون استناد به چیز دیگه ای بشه نقدشون کرد...

  16. امید نوشته:

    ---
    قسمتی که راجع به نماز خوندن و... حرف زدم بیشتر یه شوخی بود دوست عزیز،فقط میخواستم بدونی که من از کره مریخ نیومدم که دارم این حرفا رو میزنم،منم یه روز یه مسلمان معتقد بودم...پس الکی به اینجا نرسیدم،حتمن مطالعه داشتم،دینی،علمی،فلسفی و...اسلام هم فیزیک هسته ای نیست که برای شناختش چیز زیادی لازم داشته باشی،من 22 سالمه و فکر کنم 17،18 سال مسلمان بودن و زندگی تو یه جامعه ی مذهبی مسلمان به اندازه کافی برای شناخت دین اسلام کافی باشه...و برای برگشتن از دین هم 4،5 سال فکر و مطالعه به طور قطع برای به دست آوردن یه دلیل و منطق و برهان حداقل نسبی برای رد مذهب کافی باشه
    در ضمن،من هیچ تعصب و تاکیدی روی باورهام ندارم،شاید اشتباه فکر میکنم،شاید تو درست میگی...به قول برتراند راسل : هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم،چون ممکن است اشتباه باشند...
    ولی به اندازه ی کافی دلیل و برهان برای ثابت کردن عقایدم به خودم دارم و اگه کسی بخواد نظرم رو عوض کنه باید دلیل و منطقی قوی تر از دلیل و منطقی که من باهاش به این باورها رسیدم رو بهم نشون بده...

    راجع به قسمت 4 حرفات هم معذرت میخوام،من اشتباه برداشت کردم...ولی برای انسان قرن 21ام هیچ دلیل و منطقی بالاتر از عقل وجود نداره! من چیزی رو میپذیرم که با عقلم بتونم اون رو ثابت کنم،چیزی رو هم که با عقل جور نیاد رو هم به کل رد میکنم...راجع به چیزی هم که از درک من فراتر باشه سعی میکنم به طور قطع اظهار نظر نکنم...تا جایی که بشه راجع بهش فکر میکنم و یه نظر نسبی پیدا میکنم،ولی از اون به بعد......مثلن راجع به خدا! هیچ دلیل و منطقی نمیتونه وجود خدا رو اثبات و یا رد کنه...برای همین من تو این زمینه ندانم گرا هستم،ولی خدایی که من ازش حرف مزینم الله اسلام یا یهوه ی یهودیت یا خدایان ادیان مختلف نیست،مساله ی وجود اونا خیلی وقته برام یه مساله تموم شده اس،و اعتقادم به این خداها به همون اندازه ی ادیانشونه...یعنی صفر!
    تا عقل هست کسی سراغ احساس نمیره،احساس همیشه راهیه برای دور زدن عقل...!!!

    در کل یه مقداری از بحث اصلی دور شدیم...بحث ما راجع به آینده ی این جنبش و بی کفایتی و بی آینده بودن نظام های دینی بود که به اشتباه به اینجا کشیده شد...دین چه درست چه غلط نباید هیچوقت وارد سیاست بشه،و با بازی با کلمات و عوض کردن اسم ها هم نمیشه کلاه شرعی سر خودمون بذاریم...
    هر نوع ایدئولوژی ای یه روز به بن بست میخوره،و دین هم از این قائده مستثنا نیست......
    تازه به نظر من دین خطرناک ترین ایدئولوژی دنیاست!!!
    بازم میگم،دین باید به عنوان یه امر کاملن خصوصی تو قلب انسان باشه،ولی وقتی که دین از قلب به مغز منتقل بشه و عمومیت پیدا کنه خیلی چیزها عوض میشه،و خیلی مشگلات به بار میاد...

  17. امید نوشته:

    محسن جان خیلی خوشحالم که برگشتی...کم کم داشتم نگرانت میشدم
    ---
    سیاوش عزیز ممنون از نظرت
    من میرحسین رو به عنوان یه نماد و یه رهبر سنلبیک برای این جنبش قبول دارم و همیشه بهش احترام میذارم...ولی رهبر اصلی این جنبش مردم و خواسته هاشون هستن و میرحسین هم باید خودش رو با مردم همراه کنه نه اینکه سوزنش رو یه سری واژه ها گیر کنه و یه جورایی مردم رو بازی بده،این جنبش با همون تکثرگرایی که موسوی گفته میتونه موفق بشه،ولی بعضی صحبت های موسوی کاملن مغایر با تکثرگرایی و خواست مردمه......ولی بالاخره اونم مثل همه اشتباه میکنه ولی چیزی که مهمه اینه که این ما هستیم که باید با نقد اشتباهات خود و دیگران رو اصلاح کنیم تا به تکرار تاریخ دچار نشیم...
    ---

  18. امید نوشته:

    آرش جان ممنون از نظرت...کاملن باهات موافقم،با آرمان های امام و... به جایی نمیرسیم،من همیشه مقابل اینطور حرفای موسوی سکوت کردم چون شرایط رو مساعد حرفهای دیگه نمی دونستم،ولی واقعن سکوت فقط تا یه جایی ممکنه،و بالاخره باید یه جایی مسیر و هدف مشخص بشه...میرحسین هم به عنوان کسی که یه جورایی نماد این جنبش تلقی میشه باید بیشتر مواظب حرفاش باشه و تو انتخاب واژه ها و... دقت بیشتری کنه و با این حرفها جنبش رو تضعیف نکنه...هرچقدر که موسوی و کروبی و... مواضعشون رو محدودتر کنن محدوده ی تحت پوشش این جنبش و مردمی که میتونن بهش بپیوندن هم کمتر میشن...
    هیچکس دوران سیاه دهه ی 60 رو فراموش نمیکنه،دورانی که حاصل همون آرمان های خمینی بوده...

  19. Armin نوشته:

    صادقانه بگم دهنم سرویس شد تا تمام این کامنت ها رو خوندم.
    یه ذره پست , این همه کامنت طولانی !! چه خبره !!!
    جایی که گفتی متال یعنی اعتراض و ما باید از اهداف این موسیقی برای مشکلات کشور خودمون هم استفاده کنیم خیلی حال کردم (اخرای کامنت دوم)
    به نظرم از همون اولشم رهبری موسوی غلط بود چون کاملا مشخص بود که میخواد راه خمینی رو پیش بگیره و برمون گردونه به 30 سال پیش وخبری از جدایی دین از سیاست نیست( البته بازم از این وضع موجود بهتر بود ) اما یه چیزی در درونم میگه بازم باید پشت موسوی بمونیم و ازش حمایت کنیم تا حداقل نظام دیکتاتوری بالا سرمون نباشه.
    پ.ن:
    اینقدر در مورد خمینی بد نگیم بهتره بالاخره همین مردم بودن که رفتن تو خیابونها و شعار مرگ بر شاه سردادند ( بالاخره خمینی همینجوری الکی که روی کار نیومد مردم خواستند اون هم اومد) و امروزم همین مردمن که میرن تو خیابون ها و شعار برگرد شاه سر میدند

  20. محسن نوشته:

    مرسي كه اومدي
    آره، جالبه كه تا حالا همديگه رو نديديم!!!!!
    لينكت كردم. با اسم "متال براي هميشه"
    اگه اسم ديگه اي دوست داشتي، بگو عوضش كنم
    ((( درود بر متال )))

  21. خاموش نوشته:

    سلام امید جان،
    راستش دیگه مایل نیستم بحث رو توی نت ادامه بدم و طبق معمول حضوری راحت ترم! راستی من فکر کنم جهت گیری خودم رو در مورد پستت بیان کردم، و بحث دین هم بماند برای بعد! در مورد سنم درست گفتی 18 سالمه، و از دوران راهنمایی به فلسفه علاقه پیدا کردم و کتاب هایی که خوندم سوفی، لذات ویل دورانت و بعد از آن هم پیگیری مقاله های ویکی پدیا بوده است. اگر فکر کرده اید سالها یعنی 10 سال اینطور نیست...
    ---
    پ.ن.: میشه لینک وبلاگ من رو حذف کنید؟ من اصلا از این کار خوشم نمی آید چون کار بی فایده ایست (البته فایده اش فیلتر شدن است!)
    پ.نِ پ.ن: خوشحالم هنوز افرادی مثل شما در این جامعه هستند که نفس می کشند

  22. سعید نوشته:

    سلام امید و آرش عزیز ، رفقای اینترنتی دوست داشتنی.
    امید جان من متأسفانه به دلیلی که بعدا" بهت میگم پستت رو کامل نخوندم و کامنتارو اصلا" نخوندم ، ولی تا حدودی میدونم راجع به چیه. من میخوام یه چیز کلی بگم. به این خیلی پایبندم که هیچ چیز تو این دنیا مطلق نیست در صورتی که ما همه چیز رو داریم مطلق میبینیم. ما از اسلام بد میگیم در صورتی که اسلام واقعی رو ندیدیم ، ما از جمهوری اسلامی بد میگیم در صورتی که به روند به وجود اومدنش توجه نمیکنیم. ما از آقای موسوی طرفداری میکنیم در صورتی که ممکنه با طرفداری از ایشون اشتباه نسل قبل رو تکرار کنیم. اشتباه بزرگی به نام انقلاب اسلامی. دارم مثال میزنم ، رو مثالم تأمل نکن و اصل حرفم رو بگیر. نسل قبلی ما ریختن تو خیابونا ، جونشون رو دادن چون میخواستن از دیکتاتوری شاه خلاص بشن ، ولی اشتباه کردن ، گول خوردن ، از اکثر کسایی که اون زمان به جمهوری اسلامی آری یا نه رأی آری دادن پرسیدم الان نظرت چیه ، میگفت ما گول خوردیم... این اونی نبود که... . از کجا معلوم که این اشتباه رو الان ما دوباره دچارش نشیم؟ از کجا معلوم که 40 سال دیگه نگیم ما اون زمان گول خوردیم؟ امید جان ، به این مسائل با دید جهت دار نباید نگاه کرد. باید بی طرفانه کلاهمون رو قاضی کنیم. تو فاسد بودن این دیکتاتورها شکی ندارم چون دیدم که چطور ندا رو کشتن، مادر سهراب رو سر قبر پسرش دیدم ...... ولی این نکته رو فراموش نکن که تنفر از احمدی صفت ها برابر با خوب بودن موسوی صفت ها نیست...

  23. سعید نوشته:

    راستی ، چشمم به "نظریه داروین..." افتاد.
    کلا" سه بار به بشریت توهین شد. یکیش نظریه ی داروین بود که اصل تکامل تدریجی رو مطرح کرد. داروین در ابتدا نمیخواست کسی از طرز تفکرش مطلع بشه و صرفا" برای خودش تحقیق میکرد ولی با اسرار دوستان و اطرافیانش علیرغم میل باطنی تحقیقات چند سالش رو بصورت یه کتاب در آورد که خیلی ها ازش متنفر شدن... خود داروین هم معتقد بود وقتی توی یه کشتی هستی نباید با کشتی ور بری چون علاوه بر بقیه ممکنه خودتم غرق بشی...
    هنوز هم نمیشه با قطعیت گفت که اصل تکامل تدریجی یا نظریه های مشابه اون کاملا" درسته و مبنای خلقت ما بوده. ویا اصل تناسخ و.....

  24. امید نوشته:

    سعید جان ممنون از نظرت...
    با بخشی از نظرات موافقم ولی با بخشی دیگه اش نه!
    ما اسلام واقعی رو ندیدیم! و هیچ وقت نمی بینیم...ممکنه اون اسلام واقعی صد برابر بدتر از نمونه های جعلیش باشه،ممکن هم هست که یه یوتوپیای به تمام عیار باشه و ما همه در اشتباه باشیم...ولی مهم اینه که اون اسلام واقعی رو هیچوقت نمیشه پیاده کرد،پس چیزی که به وجود میاد حکومت هایی مثله جمهوری اسلامیه! و این چیزیه که ما باهاش مخالفت میکنیم...
    روند به وجود اومدن جمهوری اسلامی یه جنبش و خیزش مردمی بر علیه حکومت وقت بود که بنا به خیلی مسائل به مسیر اشتباه رفت،ما با اون روند و اون خیزش مردمی بر علیه استبداد زمانشون مخالف نیستیم...با مسیری مخالفیم که اون انقلاب به اشتباه توش افتاد...
    بد بودن احمدی صفت ها هم باعث نمیشه که بدی های موسوی صفت ها رو نادیده بگیریم...و این بحث ها و این حرف ها همه به همین خاطره که ما میخوایم از تاریخ درس بگیریم و اشتباهات گذشتگان رو دوباره مرتکب نشیم...

    ولی در کل درست میگی...من با چکیده ی حرفات کاملن موافقم

  25. امید نوشته:

    راجع به داروین منظورت رو از "توهین به بشریت" متوجه نمیشم!...چرا نظریات داروین رو توهین به بشریت میدونی؟! اون یکی دوتا توهین چیا هستن سعید؟!
    داروین یکی از برجسته ترین زیست شناسان و دانشمندان عصر خودش بوده،سالها وقتش رو صرف تحقیق روی گونه های مختلف جانوران و نظریاتش کرده،داروین به نوعی اولین کسی بود که بر پایه ی نظریات و تئوری های علمی که یه عمر وقت صرف جمع آوریشون کرده بود منکر وجود خدای "اساطیری!" ادیان ابراهیمی شد...داروین به خاطر شرایط محیطی و زمانی ای که درش زندگی میکرد از بیان نظرات و تئوری هاش ترس داشت و همونطور که گفتی با اصرار دوستان دیگه اش دست به نشر نظریه هاش زد،جامعه ی ویکتوریایی اون زمان بریتانیا جامعه ای بود که اصول و باور های مذهبی از پایه های اصلی اون جامعه بودن و به همین دلیل بود که داروین از بیان صریح عقایدش وحشت داشت،هم از ترس عکس العمل جامعه و هم تاثیراتی که میتونست بر جامعه ای که خود داروین درش زندگی میکرد بذاره،جامعه ی مذهبی ای که همسر خود داروین "اما داروین" هم بخشی از اون بود..."اما" و زندگی شخصی داروین هم یکی از عوامل ترس داروین از بیان عقایدش بود...
    نظریات داروین چه درست چه غلط یکی از تاثیرگذارترین و بزرگترین تئوری های تاریخ بشر بوده و هست،و پایه گذار خیلی نگرش ها و نظریات بعد از خودش بوده...
    علم بر خلاف باورهای مذهبی چیزیه که کسی از تغییر و نقضش ترسی نداره و اگه فردا خلاف نظریات داروین یا هر نظریه ی علمی دیگه ای ثابت بشه کسی تعجب نمیکنه...ولی چیزی که مهمه اینه که تئوری های داروین خیلی قابل قبول تر و مستند تر از افسانه های خلقت هستی هستن که در کتب آسمانی و ادیان الهی به ما آموخته شدن
    ولی در کل صد در صد باهات موافقم که هیچوقت نمیشه با قطعیت راجع به هیچ چیز اظهار نظر کرد،نظریه های علمی هم که داروینیسم جزئی از اوناست هم از این قائده مستثنا نیستن...

  26. سعید نوشته:

    دوباره سلام
    اول از همه ، "نظریات داروین چه درست چه غلط یکی از تاثیرگذارترین و بزرگترین تئوری های تاریخ بشر بوده و هست" نظریه ی تکامل تدریجی داروین بزرگترین و کوبنده ترین نظریه ی کل تاریخ بشریت بود نه یکی از بزرگترین.
    بابا ! من که نمیگم داروین به بشریت توهین کرده ، همه ی علما و فقها میگن ! اولین توهین رو هم گالیله کرد که با نظریه ی قشنگش انگار فحش ناموس به جامعه ی اون زمان داده بود !!!
    آمار این 3 تا توهین رو بگیر ، از خودم در نیاوردم...
    من عاشق داروینم....
    "...ولی چیزی که مهمه اینه که تئوری های داروین خیلی قابل قبول تر و مستند تر از افسانه های خلقت هستی هستن که در کتب آسمانی و ادیان الهی به ما آموخته شدن" ، میزان درک و شعور بشریت در حال پیشرفته ، من آدم مذهبی ای نیستم ولی تا حالا به این فکر کردی که چرا جمعیت کسایی که به ادیان الهی معتقدن هر سال تو همه جای دنیا داره بیشتر میشه؟ مسلما" از روی جهل و نادانی نیست... من به بیگ بنگ معتقدم ولی دارم راجع به آفرینش هستی در 6 روز هم فکر میکنم ، تا الان هم به یه نتایجی رسیدم ولی هنوز جای کار داره پس هیچ کدوم رو نقض نمیکنم. اصولا" من عادت دارم که فقط دنبال ساده ترین راه ها نمیرم ، از نردبونی که داروین درست کرد، برای رسیدن به هدفم بالا نمیرم ، سعی میکنم از قوه ی خارق الاده ی تعقلم استفاده کنم. بعضی مواقع 2تا موضوع به این عظمت رو به هم پیوند میدم.
    خوابم میاد باقیش فردا ! D-:

  27. بابك نوشته:

    سلام اميد جان.
    خيلى خوشحالم كه ميبينم دوباره گرد و خاك وبلاگ رو گرفتيد. ميبينم كه حسابى با دست پر برگشتى!
    مطلبت خيلى بحث برانگيزه و توى كامنتها هم بحثاى مفصلى پيش اومده.
    ولى جالبه كه توى اين همه كامنت فقط در مورد پانوشتهاى پست صحبت شده و هيچ كس اشاره اى به متن زيبايى كه در مورد مردم آزاده و حسرت آزادى نوشتى نكرده. متن بالا به من يادآورى كرد كه هر ملتى فرود و فرازهاى خودش رو داره، با نگاه به تاريخ ميبينيم كه سالهاى طلايى هميشه بعد از سالهاى سياه فرا ميرسند. هممون در اين مورد توافق داريم كه سالهاى اخير از سياه ترين سالهاى تاريخ اين مملكته. هيچ ملتى تا بيدار نشه نميتونه پيشرفت كنه، و اين سختى كشيدنه كه ملت رو بيدار ميكنه. اميد فكر ميكنى چه پديده اى مثل جمهورى اسلامى ميتونست ديد تعصبى و خرافاتى به دين رو تا اين اندازه بين مردم كمرنگ كنه؟ مردم امروز با مردم 30 سال پيش خيلىتفاوت دارند و اگر اشتباه 30 سال پيش رو تكرار كنند نشون ميدن كه هنوز لياقت دموكراسى رو ندارند. ملت عقب مونده و دولت فرهيخته به مراتب بدتر از ملت فرهيخته و دولت عقب موندست، چون نهايتا اين ملته كه بر دولت پيروز ميشه. اين ملته كه اميركبير رو ميكشه، اين ملته كه مصدق رو منزوى ميكنه، اين ملته كه از مارى به نام محمدرضا به اژدهايى به نام خمينى پناه ميبره. مشكل از خود ماست اميد جان، تا خودمون درست نشيم نميتونيم حكومت رو درست كنيم. روزى ما پيروز ميشيم كه رهبر جنبش پى قدرت نباشه، روزى ما پيروز ميشيم كه هدف از شركت در تظاهرات هيجان و جلب توجه نباشه...

  28. امید نوشته:

    سعید عزیز کاملن با حرفات موافقم،الان منظورت رو از اون توهین که گفتی متوجه شدم...
    خیلی خوبه که سعی میکنی خودت به فلسفه و باور خودت برسی تا اینکه از پلکان های از پیش آماده شده بالا بری و چیزی رو که برات ساختن رو قبول کنی...و این یکی از مهمترین اصل های زندگیه که من خودم خیلی دوسش دارم
    Death - empty words :
    The answer cannot be found
    In the writing of others
    Or the words of a trained mind

    امیدوارم که یه روز به نتیجه ای که فکر میکنی درسته برسی...,ولی اگه رسیدی ما رو هم بی خبر نذار D:

    راستی اون آماری که هر روز داره بر پیروان ادیان الهی اضافه میشه رو از کجا آوردی؟! D:

  29. امید نوشته:

    سلام بابک جان...
    ممنون بابت نظرت،اولین کسی بودی که به اون قسمت اصلی پست اشاره کردی...جایی که من 90 درصد منظورم رو توش گنجونده بودم،حتا اگه کسی با دقت اون قسمت رو میخوند میشد از خیلی از بحث هایی که تو کامنت ها شد صرفنظر کرد...

    "و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم و در برابرمان مردمی از خون ما،با لبخندی زیبا...و من مردمی را می شناسم که هر روز می گویند آرش خود ما هستیم..."

    کامنت تو باعث شد که یه توضیح مختصر راجع به این قسمت آخر بدم...تو چند خطی که از کتاب بیضایی نقل قول کردم گفته شده بود که "و ما در پای البرز به پا ایستاده ایم ، و در برابرمان دشمنانی از خون ما ؛ با لبخند زشت . و من مردمی را می شناسم که هنوز می گویند ؛ آرش باز خواهد گشت"
    دشمنانی از خون ما عضوی از همین جامعه هستن که بنا به خیلی از دلایل به جای مردم و بحشی از جامعه بودن تو این متن دشمن لقب گرفتن! ولی تو متنی که من آخر پست آوردم به جای دشمن از "مردم" استفاده کردم،و لبخند زشت رو به لبخند زیبا تبدیل کردم...منظورم هم از این تغییرات این بود که میخواستم یه جورایی آینده ی ایرانی آزاد و دموکراتیک رو نشون بدم،که همون دشمنان امروز ما میتونن به مردمی تبدیل بشن که درسته که رو به روی ما ایستادن ولی همه عضو یک جامعه هستیم و در صلح و صفا کنار هم زندگی میکنیم و همه به یک اندازه درش حق نفس کشیدن و اظهار نظر داریم...و این یعنی دموکراسی،دموکراسی ای که توش هیچ باور و نظری حذف نمیشه! حتا باور دشمنان امروز ما! و برای رسیدن به اون روز ما باید به این باور برسیم که آرش خود ما هستیم! تک تک ما...و همونطور که گفتی تا وقتی که خودمون به این باور نرسیم و خودمون درست نشیم نمی تونیم حکومت رو درست کنیم

    بازم از نظر و دقت نظرت! ممنونم بابک عزیز

    "ملت عقب مونده و دولت فرهيخته به مراتب بدتر از ملت فرهيخته و دولت عقب موندست"

    ما تا خودمون درست نشیم نمی تونیم حکومت رو درست کنیم!

  30. سعید نوشته:

    من تمام صحبت های حاج آقا دانشمند ! رو گوش کردم (همیشه یکی از اساسی ترین ملزومات نقد یه اثر ، مواجه شدن با اون و لمس کردنشه... . نتیجه ی شنیدن همه ی صحبت های دانشمند این بود که بیش از پیش ازش متنفر شدم...) تو یکی از سخنرانی هاش از این شاکی بود که نسل سنی ها به شدت در حال رشدِ ، دارن از شیعیان میزنن جلو !... از همین اینترنت ، از منابع درست و حسابیش آمار بگیر... پیروان ادیان الهی در سراسر جهان هر روز در حال گسترشن... البته ایران برعکسه ها !!!
    *******

ارسال یک نظر

ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design