suicidal narcism II

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه در ۱۵:۳۸
تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند
و چون ابلیس ام را دیدم،او را جدی، کامل،ژرف و باوقار یافتم...او جان سنگینی بود.از راه اوست که همه چیز فرو می افتد.
با خنده می کشند نه با خشم! خیز تا جان سنگینی را بکشیم!
چون راه رفتن آموختم،به دویدن پرداختم،چون پرواز کردن آموختم،دیگر برای جنبیدن نیاز به هیچ فشاری ندارم.
اکنون سبکبار ام،اکنون در پرواز،اکنون می بینم خویشتن را در زیر پای خویش...اکنون خدایی در من رقصان است.

فراسوی نیک و بد...
نیک...بد...نیک...بد...نیک...بد...نیک...بد...تکرار پشت سر هم این دو کلمه شاید کلمه ی جدیدی رو تو مغز ما حک کنه...برای مثال نیکبد
معنی این کلمه اهمیتی نداره،نکته ی حائز اهمیتش اینه که تونستیم چرخه ی ساخت و شکل گیری خیلی از واژه هایی که روزانه به کار می بریم رو یه جورایی شبیه سازی کنیم...
کلماتی که با ترکیب واج های متداولی که به تلفظشون عادت داریم ساخته میشن...
مثلن برای ما ایرانی ها این واج ها صداهایی هستن که با خوندن ا،ب،پ،ت،ث،ج،چ،ح،خ و... تولید می کنیم که به اصطلاح بهش گویش یا لهجه گفته میشه،و اثر این گویش و لهجه رو میشه به وضوح تو کلمات متداول زبان پارسی ببینیم
اما برای مثال تو زبان تازی خبری از واج های گ،چ،پ،ژ نیست...چرا که مغز یا تارهای صوتی اونا در کل با این اصوات بیگانه بوده و هست...
یا تو یه زبان دیگه می بینیم که یه سری واج ها و اصوات کاربرد بیشتری دارن...برای مثال تو آلمانی ما "خ" رو زیاد می شنویم،یا تو فرانسه ژ یا ق...
خب؟! اینا چه ربطی به بحث ما داره؟! "متال" کجا،کلاس درس زبان عمومی کجا؟!
ولی اگه صبر کنین یه جورایی ربط پیدا می کنه...
تا اینجا تفاوت لهجه ها و گویش ها رو که به تفاوت ساختار املایی و صوتی کلمات منجر میشه رو فهمیدیم،و از اینجا میشه به این نکته رسید که شرایط اقلیمی،فرهنگی و... تاثیر مستقیمی روی این تفاوت ها بین ملل مختلف داره
بشر برای توصیف اجسام،حالات،شرایط و سایر موجودیت های پیرامونش از واج ها استفاده کرد و با جمع چند واج کلماتی رو ساخت...مثل سیب که به یه میوه ی گرد و اغلب زرد یا قرمز گفته میشه،یا انار که به همون صد دانه یاقوت دسته به دسته ی خودمون میگن.......ما میگیم انار و تازی ها رمان،انگلیسی ها هم میگن Pomegranate
تفاوت میان واژه های ملل مختلف همون تفاوتی هست که بین ارزش هاشون وجود داره...
نیک و بد برای ما چیزی و برای ملتی دیگه چیز دیگه...
ارزش های ما مایه ی سرافکندگی یه ملت دیگه هستن،و شر و بدی در نگاه اون ملت چیزی که ما به وجودش افتخار می کنیم و برای رسیدن بهش سر و دست می شکنیم...
چه ارزش ها که یک جا مایه ی تزکیه ی روح و روان و جاده ای برای رسیدن به بهشت قلمداد میشن و جای دیگه ریشه ی تمام بدی ها شمرده میشن...
اعمالی که ما بهشون واژه ی نیک رو نسبت دادیم اعمالی هستن که روزی برای ما دور از دسترس بودن و ما آینده مون رو در گرو رسیدن به اونا می دیدیم و حالا جامه ی تشریف و تکریم بهشون پوشوندیم و اونا رو فراتر از نیک و بلکه مقدس جلوه میدیم
نیک و بد...خیر و شر...روشنایی و تاریکی...ارزش ها و فضیلت ها همه و همه واژه های بی معنی ای هستن که نیک و بدشون رو از ما و باورهامون وام گرفتن!!! این ما بودیم که به رفتارها و اتفاقات بی معنی پیرامون خودمون طبق اون چیزی که می خواستیم! معنی دادیم...ارزش ها رو به وجود آوردیم تا شاید به وجود بی وجود خودمون معنا بدیم! تا شاید خودمون رو پیدا کنیم...
اولین نکته ای که بعد از این حرف ها میشه بهش فکر کرد اینه که این ارزش ها و باور ها همه انسانی و زمینی اند! نه آسمانی و ملکوتی...هیچ کدوم از این ها به ما وحی نشدن! همه رو برای پر کردن کمی و کاستی هایی ساختیم که حس می کردیم...و این کمی و کاستی ها بین ملل و جوامع مختلف متفاوت بودن و در نتیجه ارزش های متفاوتی هم به وجود اومدن...
ارزش هایی که همونطور که دیدیم در یه جامعه هنجار و در یه جامعه ی دیگه ناهنجار قلمداد میشن

هر ملت ارزش های خودش رو پرچم قرار میده و با اون به ملت دیگه حمله ور میشه...و اینطور میشه که هزاران پرچم رنگارنگ تو دنیا به وجود میاد،پرچم هایی که هر کدوم بوی خون میدن!
هزاران پرچم رنگارنگ که هر کدوم نشان از هیولای وجود یه ملته...هزاران هیولای سرکش که ملت ها برای کنترل خودشون! خلق کردن...چون که من بودن رو دوست نداشتن! چون که دوست داشتن گله باشن...گله ای از گوسفند که بع بع کنان به دنبال پرچمی میرن که باد اونو به هر سمت و سویی می بره...

{زرتشت سرزمین های بسیار دیده است و ملت های بسیار،زرتشت بر روی زمین قدرتی شگرف تر از کارهای عاشقان ندیده است،که نیک و بد نام گرفته اند. به راستی قدرت این ستایش و نکوهش هیولایی ست.برادران،بگویید،چه کس آن را لگام تواند زد؟ چه کس بر هزار گردن این هیولا بند تواند نهاد؟ آن چه هنوز در میان نیست بندی ست برای این هزار گردن،آن چه در میان نیست یک غایت است.بشر هنوز غایتی نیست! اما برادران،بگویید ام،،آن جا که بشریت هنوز غایتی نباشد،آیا جز آن است که بشریت خود هنوز در میان نیست؟
چنین گفت زرتشت . فردریش نیچه - ترجمه داریوش آشوری }


پی نوشت :

Lamb of God
VIGIL
(شب احیا)

پدر!!! خواست و اراده ات همیشه استوار باد...

من ارزش این زندگی را منکر گشته ام
چرا که دیگر نمی خواهم قربانی لقب گیرم
مرگ بر تو ای اربـــــاب...
این هم برای انکه وضعت از این نیز که هست بدتر شود
باشد که تو را زودتر به فنا برد

به من نشان بده احساس ات را...احساس گندیدن و زوال از درون وجودت را...
این احیا! می سوزد و می سوزد تا که روزی آتش خشم ما وجود ات را فرا گیرد
پــــدر..............ما تو را به دست فراموشی می سپاریم
نام ات تقدیس باد...
اما امروز همه چیز دگر گشته است...
بپرس که چرا وجودم پر است از نفرت!!!
چرا دست به دعا نشسته ام تا ملتی راکه بدان عشق می ورزم نابود شود؟
و چرا با اشتیاق جان ام را در این راه خواهم داد تا که این انقلاب تولدی نو داشته باشد
به خاطر تمامی تلاش ها و نزاع های بیهوده ی کسانی که در راه شکوه و جلال خون آلود تو جان خود را از دست داده اند
من تو را پس می زنم...تو را انکار می کنم
و با تو به مبارزه بر می خیزم تا که بتوانم به زندگی ادامه دهم!

چوپان را بزن...گوسفندان خود به خود متفرق می شوند...!!!

11 نظر

  1. فـــریـــد نوشته:

    فکر میکنم این پست فرصت کافی برای دریافت نظرات به عنوان یه پست به روز رو نداشت. پیشنهاد میکنم مجددت آپ شه.

  2. امید نوشته:

    ممنون از پیشنهادت فرید جان...
    دوباره آپدیت کردم...

  3. بابک نوشته:

    جالب بود
    تا حدی موافقم ولی تا حدی هم به نظرم زیاده روی کردی.
    زندگی ما مثل ریاضیه
    در ریاضی تمام قضایا اثبات منطقی دارند و از همدیگر نتیجه گرفته میشن. ولی همینطور که دنبال این قضایا رو میگیریم میرسیم به پدیده هایی که اثبات ندارند ولی ما اونها رو میپذیریم.
    اصول
    ما حق داریم که یادآوری کنیم اصول ساخته دست خود ما هستند ولی حق نداریم اونها رو زیر سوال ببریم مگر اینکه خودمون اصول بهتری معرفی کنیم (تقریبا غیر ممکن)
    اما اشکال ما آدمخا اینه که طبق اصول عمل نمیکنیم. مثلا انسانی که در برابر موقعیتی قرار میگیره که میتونه یه انسان دیگه رو بکشه طبیعتا اصل ساده و بدیهی وجدان بهش میگه که در هیچ صورتی نباید این کار رو بکنی ولی انسان با سفسطه این اصل و خیلی اصول دیگه رو زیر پا میذاره...
    زندگی بدون قبول کردن اصول غیر ممکنه

  4. فــریـــد نوشته:

    قوانین و مقررات زادۀ تمدنند . در این راه بیشتر آنچه که ساخته و پایدار بوده برگرفته از ذهن مضطرب انسان در مقابل پیچیدگیهای گنگ طبیعت ، طبقۀ حاکم ، مذهبیون و هر آنکه از قوانین ذینفع است در طی اعصار بوده که خود را لازم الاجرا نمایان ساخته ، بی هیچ دلیل متقنی که استدلال پذیر باشد.
    حال گوناگونی ارزش ها و ضد ارزش ها ، همچنین کاربردی بودن یا نبودن آنها نزد ملل مختلف بر گرفته از تحولات تاریخی و علمی و چگونگی شکل گیری خیزش های ساختارشکنانه در راستای ارزش گذاری مجدد آنچه به جد ارزشمند است و آنچه نیست در آن ملت ها بوده .

    امید جان با اکثریت قریب به اتصال مکتوباتت موافقم

  5. فــریــد نوشته:

    نمیدونم چطوری این پست رو مجددن آپ کردی که تو هیچکدوم از بلاگ های دیگه به عنوان پست آخرت نشون داده نمیشه. واسه همینه که کمتر دیده میشه.

  6. black Swan نوشته:

    A voice in the dark Clip

  7. سامان نوشته:

    وای پسر عجب مطلبی نوشتی
    واقعا حال کردم!

  8. figurative girl نوشته:

    درود
    بابا دم شما گرم خیلی پست جالبی بود
    همونطور که دوستان گفتن همه ی اینها برگرفته از تحولات تاریخی و...است که از بچگی به ما گفتن و ضمیر ما پذیرفته و همشونم لازمه زندگین و تغیر دادانشونم کار آسونی نیست
    این همیشه شعار منه:
    (همه چیز زاده ی ضمیر ناخودآگاه ماست حتی طعم غذایی که میخوریم)
    بازم مرسی خیلی با پستت حال کردم

  9. farshad نوشته:

    salam.kheyli poste alii bud.khosh hal bash ke webeto filter nakardan.manke koli zahmat keshidam.2 bar filter shodam.dar kol inke iran jayibaraye haghighat shenasa nist.albate irane feli.kheyli siasi shod.sorry.all good.ghorbane toooooo

  10. Brutal نوشته:

    واقعا خسته شدم از بس تو وبلاگهای ایرانی دیدم که نوشتند "موسیقی متال موسیقی اعتراضه"

    کله ی کیریتون رو از تو کونتون در بیارید! چنین چیزی هم نیست!

    من نمیدونم چرا فقط توی وبلاگهای ایرانی چنین خزعبلاتی رو در مورد موسیقی متال میخونم.حالا مثل خودتون الکی با ادب حرف نمیزنم. بی شیله پیله حرفمو میگم.خداییش یا درست بنویسید یا کلا جمع کنید. چندتا کسخل دوره هم جمع شدید نظریه ارائه میدید هر روز.
    موسیقی رو بیخیال شدید چسبیدید به تفسیرش! آقا جان یه چیزو میشه 1000 جور تفسیرش کرد.حالا من خودم اصلن هیچی, این حرفهای کیریتون رو توی فرومهایی مثل um بزارم همه بهتون میخندند.البته اعضای فرومهایی که میگم همشون بالای 30-40 سال سن دارند و به اندازه عمرتون متال فن بودند و به اندازه موهای سرتون لایو رفتن.آخه حق هم دارن بخندند.خنده دار نیست؟ آخه کسخل تو چنتا الد اسکول گوش دادی بر اساس اونا داری میگی متال فلانه متال بهمانه.متال یه چیزه واحد نیست که تو میای میگی هدف متال چیه!
    از وقتی adsl اومده وبلاگهای فارسی از فبل هم کیریتر شدن! یه عده میشینن هر روز 10 تا آلبوم دانلود میکنن میرن متال-آرکایوز یه نگاهی به info اشون میندازن بعد میان هر کسشعری به ذهنشون میرسه تو وبلاگشون مینویسن!
    بعضیهاشون هم که چندتا کتاب نیچه و کامو و ... خوندن سعی دارند موسیقی رو با چیزایی که خوندند مرتبط کنند و خودشون رو از این طریق ارضا کنند که آره ما هم یه کسشعری گفتیم و چندتا کسخلتر از خودمون ازمون تعریف کردند
    آقا به هرچی اعتقاد دارین این کسخل بازیا رو جمع کنید یا بشینید به کس نوشتنتون در مورد موسیقی متال ادامه بدید و از همدیگه تعریف کنید.

    You're a nonsense in REAL metal scene anyway

  11. امید نوشته:

    اینم نظریه عزیزم...

    شما تو فروم های چی چی بود گفتی؟! UM؟ با اون رفقای بالای 50 سالتون میشینین فحش هایی که گفتی رو با هم تمرین میکنین و از خاطرات کنسرت های آزی و از اون شبی که با راب هالفورد و پال استنلی دور یه میز مشروب خوردین میگین؟!
    هر کسی برداشت خودشو از موسیقی داره،من چرت و پرت برداشت میکنم شما برو از خاطرات لایوت با پیر پاتال های دور و برت بگو

ارسال یک نظر

ترجمه شده برای بلاگر فارسی و توسط مجتبی ستوده | این وبلاگ برای تمامی مرورگرهای موجود بهینه سازی شده است
ایجاد شده با قدرت بلاگر | خوراک مطالب | خوراک نظرات | طراحی شده توسط MB Web Design